سلام و عرض ادب استاد گرانقدرم
پیام قبلی شما در خصوص شعر «سواد پشت کوهی» بقدری زیبا بود که من حسرت خوردم که از خوانش ادامه ی پیام گهربارتان محروم شد. حالا اتفاقات به نحوی رقم خورد که زبان و بیان در سپاسگزاری شما استاد گرانقدرم الکن ماند.
بسیار مفتخرم که در کلاس آموزشی استاد گرانقدرم شاگردی کنم ولو گوشه ی دم در نشسته روی زمین، کلاس ادبی شما فوق العاده آموزنده برای شخص بنده بود.
اتفاقاتی که در شعر گذشته افتاد برای همه ما تلخ و تاسف بار بود. البته تاسف بیشتر را زمانی خوردم که مورد بی مهری نیز قرار گرفتم. بدون شک عزیزان فرهیخته ای که در این چند سال و در این چند ماه به اندازه ی چند سال نسبت به بنده لطف و مهربانی داشتند از یاد و قلبم نخواهد رفت. مهدی محمدی در یکی دو شعر دیگر خواهد رفت. اما من برای زندگی خودم می روم. رفتنم به اتفاقات اخیر ارتباطی ندارد. از اینکه در آینده نمی توانم در خدمت عزیزان گرانقدرم باشم شرمنده و عذرخواهم
این نقد در این زمان خاصیتی دوگان داشت. اولا نقدی بود سراسر مهر و مهربانی دوما پاسخی بود بر بی مهری کسانی که اجر شعر قبلی را با نقدها و جبهه گیری های نادرست تضییع کردند.
برخلاف شعر قبلی که ارجاعات برون متنی و نمادها به گونه ای بود که با کشف می توانستیم به مقصود محتمل شاعر برسیم. اما بهر تقدیر اتفاقات به گونه ای دیگر رفم خورد و قطعا حکمتی داشت. اما در این خصوص این شعر همانطور که استاد گرانقدرم استاد فخوری عزیز بیان فرمودند این شعر در عین سادگی چندلایه است. این چندلایه بودن خود بهترین دلیل شعر بودن این اثر است.
بدون شک در واکاوی این نقد استاد گرانقدرم به تمامی آن چیزی که مدنظر شاعر بود بیان کردند و پینه ی سیاه نیز واقعیت تلخی است ما امروز می دانیم چهره ی آنخ ماهو تغییر کرده است اما با دیدن مجدد فیلم حضرت یوسف به دنبال آنخ ماهو در جامعه خود خواهیم بود.
از آنجا که استاد گرانقدرم نقد کامل و جامعه بر شعر شاگرد خود داشتند، نکته قابل عرضی باقی نمی ماند، فقط اگر جسارتی نباشد در حضور استاد گرانقدرم می خواستم عرض کنم در این زمانه که مردان را اخته می نمایند اگر چه فرض کودک درون هیچ خدشه ای به آن وارد نیست، وقتی برای فرزندان پدر قهرمان نیست نه تنها که قهرمان نیست نقش سرپرستی و هدایت خانواده خود را نیز نمی تواند ایفا کند. ببخشید استاد باز هم اگر جسارت شد.
در پایان می خواستم کمال تشکر و قدردانی را از استاد گرانقدر و مهربانم استاد فخوری عزیز به جا بیاورم نه تنها به خاطر این نقد زیبا بلکه به خاطر همه مهر محبتی که در این چندماه نسبت به شاگرد کوچک خود داشتند.
داستانی را می خواستم بگویم، می گویند پدری زن و بچه خود را در خانه زندانی کرده بود و غذای هر وعده ی ایشان نان پنیر بود. هر زمانی که از سمت زن و فرزند اعتراضی می شد به وضعیت بد بیرون از خانه را توصیف می کرد و می گفت مردم همین را هم ندارند که بخورند.
پایان.
تابنده باشید به مهر و مهربانی
زیبا و جالب بود