حسن جان برایت بگریم بگویم سخن
برای لب کام تلخ حسن (ع)
بگریم بگویم جگر سوختهام
حسن جان تو گفتی
حسین را نگویید که زهر خوردهام
به زینب نگویید مرا کشتهاند
به قاسم نگوئید که طاقت ندارم سرش را به سینه بذارم
حسن جان سخن از تو گفتن ، ندانم چه گفت
که با تو چه کردند دهانهای بیمار و حرفهای مفت
که با تو چه بستند پیمان و عهد های سست
ندانم چه گویم از آن کینههای درشت
که این قوم نداند محمد(ص) به آنها چه گفت
حسن و حسین(ع) را جگرپارهام
به وقت نماز به پشت و به گردن دعا کردهام
رضای خدا را رضایت ، ملائک خبر دادهاند
به سجده حسن و حسین را عبای امامت ، به دوش پیمبر
نوید هدایت ، ز امت پیامبر خبر دادهاند
بفرمود پیغمبر ای امتم
حسن و حسین ، فاطمه و علی(ع) اهل بیت پیامبر ،منم
میان کتابم و اهلم ، ندارد کسی حق کند انتخاب یکی
که هر کس از این دو بگیرد یکی
به روز قیامت نگیرد ز دست محمد(ص) شفاعت کسی
حسن و حسین ، نور چشم من اند
حسن و حسین را شفاعتگراند
به روز قیامت ز امت همه برترند
برو از یهودی بپرسید حسن و حسین را ، کیاند ؟
به امت بگویید پیامبر برای قسم با مسیحان نجران ، چه کس با خودش بردهاند
به انجیل بپرسید که کشتهی کنار فرات را چه کس بودهاست
که این قوم با اهل بیتم چه ها کردهاند
مگر من چه کردم با قوم جاهل صفت
که با اهل بیتم ستم کردهاند
به امت بگویید که قرآن ز فضل چه کس ،ایه تطهیر را آورده است
اولوالامر گفتن لیاقت چه کس بودهاست
حدیث ثقلین به وصف چه کس گفتهاند
مگر قوم را چه دستی به تفسیر قرآن بردهاند
ز حاکم شراب خوار چه قرنها ستم کردهاند
که دین را به دلخواه خود ، تفسیر بد کردهاند
که اهل پیامبر چنین با شقاوت ، لب تشنه و بی کسی کشتهاند
چه نامی گذارند بر قوم من
چگونه به روز قیامت به چشمم نگاه میکنند
چه ها کردن این قوم در امتم
مگر من چه خواستم از این امتم
که دوستی خدا و پیامبر و اهلش بود خواسته ام
حسن جان چگونه بگویم ز دردت جگر سوختهام
به وقتی که باید کنارت ، رها کردهاند
به مشتی جواهر و دینار ، وعدهی مقام و حکومت ، که با تو جفا کردهاند
از این بیخبر بیخدایان که با تو چه ها کردهاند
همانها که زخمهای کهنه به ریش زمین را بنا کردهاند
همانها که در جنگ صفین از پشت خنجر رها کردهاند
همانها که در نهروان ، کینهها بر شتر در جمل را عیان کردهاند
همانها که قبر حسن و حسین را به آب عدوت ز کینه خراب کردهاند
همانها که زینب و طفلان اهل پیامبر به شلاق به سوی دمشق پابرهنه ، جفا کردهاند
مگر اهل بیت پیامبر چهها کردهاند ؟
زمین را برآنها حرام کردهاند
و خونشان به ریختن مباح کردهاند
چه آیین و دینی به اهل پیامبر به رفتار منافق سخن کردهاند
شقاوت کجا باشد از برتر این کافر و مشرکی کردهاند
دل برید از خدا داعی چند خدا با خدا و رسول کردهاند
چه قومی چنین با پیامبر خدا و رسولش ستم کردهاند
و مزدش به کشتن ، ز شمشیر طفلان معصوم ادا کردهاند
و مزدش بریدن گلویی ، پیامبر بر آن بوسه زد را حلال کردهاند
چه دینی ، چه آیین ، چه مذهب بنا کردهاند !
به ظاهر تمسک ، به باطن خراب کردهاند
طریقت ز نوعی دگر را بنا کردهاند
و امت برای خلیفه ی شراب خوار، بیعت ز اهلش رها کردهاند
چه کردند با درد زهرای اطهر ، چه ها کردهاند
چه گویم حسن جان که تاریخ پر از درد بود
نوشتن برایم چه سخت و پر از رنج بود
چگونه بگویم که اهل قریش ، که با سنگ و خاک و کلوخ ،
به سیمای نور پیمبر چه زخمها نمود
چگونه بگویم از این قوم بیرحم ، در آن روز هجرت ، ز شمشیر علی را بجای پیمبر ، چه زخمها که بر تن نمود
چگونه بگویم محبت ندارند این قوم هیچ در بر
ز اهل پیامبر بگیرند بیعت برای جگر خوار هند پسر
چگونه بگویم، چه دینی به تفسیر این قوم آورد
براستی که اینها کجا بودهاند
در آن آخرین حج به وقت غدیر ، چه تفسیر از صحبت جبرئیل کردهاند
چگونه شراب را برای خلیفه حلال کردهاند
و عقل را چگونه ز تفسیر قرآن حرام کردهاند
و عدل را چگونه ز حاکم جدا کردهاند
و ظلم را چگونه برای خلیفه به وقت حکومت مباح کردهاند
حسن جان اگر درد دارم ، اگر رنج دارم
اگر حرف بسیار در سینه دارم ، چه باکم نباشد که مهدی بیاید
و حق را ستاند ، و ظلم را رهاند و دین را به راه پیامبر براند
و عدل را برای همه با صدای بلند ، در آن خانهی امن به جایش نشاند
حسن جان اگر درد دارم ، اگر رنج دارم
اگر ناگفتههایی در دلم بسیار دارم
که من غم ندارم که مهدی بیاید
و این حر حری مذهبان را ز ریشه درآرد
و عالم ز فسق و فجور و تعصب و کینه رهاند
و بذر صداقت، امید و درستی بکارد
و مظلوم ز ظالم حقش را ستاند
حسن جان اگر درد دارم ، اگر رنج دارم
اگر غصههایی به عمق و درازای تاریخ دارم
نگویم به کس جز به مهدی که آقا کجایی
که دنیا همه تشنهاند تو کجایی
که عالم همه ماتماند تو کجایی
ز دست شیاطین صفتها و دنیا طلبها
که ما خستهایم تو کجایی
و چشم امید بغیر از تو آقا به کس ما نداریم
که از انتظار سفر خستهایم , تو آقا کجایی
قوم : جامعه، گروه ،اجتماع ملت، امت، کشور
حدودا سال ۱۳۹۱ یا ۹۲ این دلسوده را نوشتم
با سپاس از نگاه بیریایتان
آروین
پ . ن
تاریخ،
تنها میراث سرگذشت گذشتگان نیست
چراغی ست پیش بهروی آیندگان
همین حرکت ساعت و ثانیه که زمان را نشان تاریخ یقینآ امروز و فردای ماست
چون نام دیروز میخورد گذشته
ما هماکنون همان آدمهایدیروزیم گرچه خودمان را جای خوبان جا و بدان را لعنت و نفرین میکنیم
شمر از یاران امام علی (ع) بود اما وای بر چشم حریص انداز دنیا
چند ده سال بعد ...
گلویی را برید که پیامبر بر آن بوسه زد و سجده را طولانی ، تا او خوشحال از پشتش به پایین آید
زبیر از نزدیکان نزدیک علی بود و اما بیست پنج سال بعد
شمشیر را در جمل از رو بست
زیرا حال از ثروتمندان قریش و
دنیا بر مذاقش شیرین ساخت
آیا شمر زمان میپذیرد ؟
صلی الله علیکم یا مُصطفین الاخیار
کُل یوم عاشورا و کُل ارض کربوبلا