چه سنگین می بارید
ثانیه های بی فردایی،
آن گاه که در کویرِ سینه ام
کودکانه خاک می شد،
تمامیِ آرزو هایِ با تو بودن ام .
آسمان هم پنهان می کرد
در پسِ همان چشمانِ بَخیلِ خود
آرزوهای خیس ام را.
چه زیبا بود،
در خیابانی مملو از درد
وقتی که در طشتِ چشمانم
ترا با اشکِ خون
غسلِ نفرت می دادم.
اهواز ـ 27 دی ماه 1391
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر دوستان فرهیخته و مهربانم
دیر زمانی ست که احساس می کنم که برخی از دوستانم در خصوص سروده هایم با ابهاماتی روبرو می شوند. برای رفع این ابهام و در راستای هرچه بهتر مفهوم سازی این سروده ها، تو ضیح کوتاهی میدهم :
خطاب شاعر در شعر، غالباً "معشوق" است.این معشوق می تواند زمینی (عاشقانه) ، آسمانی (عارفانه)، و یا نهآسمانی و نه زمینی (تعلیمی، ارشادی و ..) باشد. من، از میان این سه معشوق، من فقط در زمینه ی"معشوق زمینی"می سرایم. که این"معشوق زمینی" نیز خود به سه نوع " منْ" تقسیم می شود : منِ بشری (برای انسانیت)،منِ اجتماعی (برای جامعه) و منِ فردی (برای یار، دلِ خود یا حدیثِ نفس) سرودن است. ، اما باز من از میان این سه" منِ زمینی " نیز، فقط در مضامینِ منِ فردی و منِ اجتماعی می سرایم. پس سروده های من از جنسِ : معشوق زمینی :: منِ فردی و منِ اجتماعی ست. در زیر به طور بسیار فشره به تشرح این دو می پردازم:
الف : معشوق زمینی با مضمونِ منِ فردی( شعرِ عاشقانه ، حدیثِ نفس و... ) :
-
من هیچ گاه شعر عاشقانه ی ستایشی یا در مدح معشوق، نه سروده ام. تمامی مضامین سروده های عاشقانه ی من، ترکیبی از عشق و نفرت را در خود آشکار و نهان دارند. به همین دلیل نام آن ها را "عاشقانه ی متنفرانه" گذاشته ام. مضامین این تمامی این سروده ها، کاملاً حقیقی و منطبق با واقعیتِ عشقی ناکام، در زندگی من هستند. پس" عاشقانه های متنفرانه ی من "،تخیلی، وهمی، دروغین و ... نیستند. بلکه واقعی و تصویرتنفری ست که از لیلی !؟ خود دارم.اما .... در این عاشقانه ، رازی ست!!؟؟
-
گاهی من با خود درد دل می کنم، به خود نصیحت می کنم، به خود می تازم، خود را سرزنش می کنم و یا .... در این سروده ها مخاطب آن خودِ من هستم. در قاموس شعر و شاعری، این گونه سروده ها را "حدیثِ نقس" می نامند. اما اگر خوب با این گونه سروده ها بنگریم، در حقیقت این مخاطب بیرونی شعر است که شاعر درد خویش را به او گزارش می کند و بدین سان او را هشدار، نصیحت، اندرز، و ... داده و وی را دعوت به اندیشه در حال فردی، و... می کند. به زبانی دیگر، درست است که مخاطب درونی شعر، خودِ شاعر است، اما در حقیقت مخاطب بیرونی شعر را هدف قرار می دهد.
ب : معشوق زمینی با مضمونِ منِ اجتماعی( شعرِ جامعه گرا) :
سروده های اجتماعی من، یا دردهای واقعی محیط پیرامون ِمن هستند و یا درد های تخیلی من از ین محیط، که در حقیقت این دومی دغدغه ی مرا نشان می دهند که مباد این خیالات، به حقیقت به پیوندند. از نظر شفافیت کلام نیز در سروده های اجتماعی خود، بیشتر تصریح کلام دارم ولی گاهاً نمادین (سمبولیک ِ اجتماعیِ تخیلی) نیز سروده ام. با توجه به شاخص تفکیک شعر سیاسی از شعر اجتماعی، که همانا هدف و غَرَضِ شاعر از یک سروده است، باید بگویم که : سروده های اجتماعیِ من، اجتماعی محض بوده و با هدفِ اصلاح امور، نشان دادن معضلات عمومی به جامعه، چکاندنِ فریادِ دردها در مسؤلین مربوطه ، تصویر آن چه که می اندیشم، می باشند. پس: سروده های اجتماعی من، از آلودگی های سیاسی، رایج به دور هستند.
با تشکر فراوان ـ ا.م.غروب