از کزت آبشخور خر پر کنند
کاه را در آخور اشتر کنند
یونجه ها را نزد گوساله برند
جو برای میش و بزغاله برند
خر اگر چون روبهان پر حیله بود
یا مثال اشتران بد پیله بود
ماده گاوی بود و شیری تازه داشت
همچو اسبان یال پر آوازه داشت
چون خروسی بود پر بر هم زنان
قول قولی می کرد سمت آسمان
گر خودش را شکل اردک می نمود
یا که تخمی مثل مرغک می نود
چون شتر مرغ بزرگ خنده دار
تا ابد آسوده بود از کار و بار
خر به چوب سادگی رنجیده است
از خریت های خود نالیده است
می زند خر غلت با دلق درشت
تا که خالی می کند از بار پشت
چشم خر لبریز از شرم وحیاست
گوشهایش دائما سمت هواست
از نجابت سر به زیر آورده رام
با کسی هرگز نمی گوید کلام
کاش چون طوطی زبان را می گشود
درد دلها را به عالم می نمود
کاش می شد تا بگوید من خرم
با مرامم گر که باری می برم
ور نه از گاو و شتر بالا ترم
از بز و بزغاله ها هم سرترم
بار خود را با تمام سختیش
با همه درد سر و بد بختیش
با وجود غر غر صاحب خران
می برم هر چند آن باشد گران
شکر می گویم خرم هیکل درشت
با برنجی من نمی گردم خوروشت
شیش لیک خر نگنحد در مزاق
من نمی ترسم اگر بینم اجاق
چون کلاه خویش کردم قاضیم
گفته ام من بر خریت راضیم
ور نه من با عر عر مستانه ام
یا به ضرب جفتک جانانه ام
گرد و خاکی میکنم گردن کلفت
تا نگویند از پیم الفاظ مفت
خر نجیب است و عجیب و خنده روی
می کند هر لحضه حفظ آبروی
خر کند کار و خورد یابو علف
سر نوشتش را همین بوده هدف
گر چه روحش ساده و خوش باور است
هر چه باشد عاقبت نامش خر است
پر معنی و زیبا بود
جسارتا اشتباه تایپی ندارد؟