دستهای من پر از جوهر شده
وای من خودکار من پنچر شده
جوش آورده دلش بالا زده
روی کاغذ واقعا درجا زده
من تکانش می دهم شاید که باز
این دغل باز دو روی حقه باز
روی کاغذ روم به دیوار قی کند
شعرهای ناتمامم طی کند
واقعا نامرد شد خودکار من
نیمه کاره ول نموده کار من
روزگاران قدیم حودکار بیک
خوب بود و ساده و بسیار شیک
گر که بالا می زد و می گشت زشت
لااقل یک ماه دیگر می نوشت
می خری خودکار حالا تق تقی
از همان اول نویسد لق لقی
ناگهان بیهوده بالا می زند
حین شعر و شاعری جا می زند
شاعران در قرنهای هفت و هشت
عمرشان جمله به زیبایی گذشت
شمع و پی سوزی اگر در شب نبود
یا قمر نورش اگر عقرب نبود
شعرشان می ماند در اذهانشان
در ضمیر واقعا پنهانشان
جوهر آنها دوات ناب بود
شب که می شد کار آنها خواب بود
با پر سیمرغ کرده در دوات
شعر می گفتند مثل آبنبات
من اگر بودم برای آنزمان
شعر می گفتم به قد آسمان
شعر می گفتم هزاران مثنوی
شعرهای مادی هم معنوی
شعرهایم پر ز هر ایهام بود
کی مثال شعر حالا خام بود
من چه گفتم شاعر این دوره ام
با دو دست جوهری بی عرزه ام
طنز زیبایی است
جسارتا اشتباه تایپی ندارد؟