آغلاردی منیم غملی خیالیم گئجه سن سیز
دُزدوم نه دِییم دُزمک اولارمئش نجه سن سیز
بیر گون باش اولونجاخ گلیر ایللَر باشا والله
بیر أیل نبیلیر کیم نجور أُوللَم کِجه سن سیر
گون باتماغا قویماز منی بیر آن گئجه سسدَن
سئزلار قَره نِی تک، گوزوم اغلار گوره سن سیز
باغلاردی قولوم سیلسیله غملر منه گلمیش
لشگر کیمین هربیر باخیشننان صفَه سن سیز
یوخسان کی سسیمنن گورَسن جان ورن حالدان
عشق اولسون أولومنن سوینیردیم گَلَه سن سیز
سن سیز أوله جانیم گوزَه شوقی گوله اغلار
اغلار گوله شوقی گوزه جانیم أوله سن سیز
ترجمه
شبها خیال پر از غم من از نبودت گریان است
صبر کردم اما چه بگویم چگونه صبرکردن نبودت
تا یک روزی به سر اید خدا داند که انگار سالها سر می شود
یک سال را چه کسی می داند که چگونه می میرم تا در نبودت بگذرد
تا خورشید غروب کند سر و صدای شب مرا لحظه ای رها نمی کند
همچون نی سیاه زار میزند تا چشمهایم راد. نبودت گریان ببیند
دستهایم بسته از زنجیر غمهایی است که برایم
همچون لشگری از یاد هر نگاهت در نبودت به صف شده اند
نیستی که ببینی حالم را موقع جان دادنم وبفهمی از صدایم
که می گویم مرگی را عشق است و خوشایند که از نبودت بیاید
در فراقت جانم بمیرد چشمانم از شوق خنده اشک می ریزد
گریه ای که از خنده و شوق بر چشم است از مردن جانم در فراقت است
روح اله سلیمی ناحیه
پر احساس و زیبا بود