چهارشنبه ۷ آذر
رهائی شعری از رحیم فخوری
از دفتر برکه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۳۲ شماره ثبت ۱۱۴۲۰۳
بازدید : ۵۳۹ | نظرات : ۲۶
|
آخرین اشعار ناب رحیم فخوری
|
شسته می شوم
زیرافشان باران
همانندغسل عهد
در طراوت
دشت آلاله های سرنگون.
برگی سوار بر
جوی آبی لبریز
چون مسافر قطاری
درهیجان راه و
پیچ وخم های خیال انگیزش
گنبد نوری از دور پیداست
زنی دلش را می شوید درآن
بی آنکه بتکاند لبی
حرف می زند حاجت چشمانش
ازشکاف دل تیره ابری
لبخند آفتاب
می نشیند برلبان مسافر
رقص خوشه های گندمزاری
دربدرقه واگن های زندگی
دیگر باران نمی بارد
بررویاهایم . . .
جفت پاهایم دردام
گل ولای خاک قرمز
چون گرفتاری
دربند باتلاق
چگونه می توانم
ازشکاف نور آفتاب
خودرا بکشم به
آنسوی ابرسیاه
آنجاکه بتوان بوسید
دامان خدارا
دیگر خالی شده ام
از هرچه رشگ وحسرت وحسد
بخشیده ام به شکم چرانی
طمع کشت تربچه تلخ را
در باغ بهار
بسکه ملولم ازغربت زمین
چون پرنده ای درقفس
آسمانم آرزوست . . .
|
|
نقدها و نظرات
|
بادرود واحترام خدمت استاد استکی و باتشکر از لطف وعنایتشان که موجب سرافرازیست⚘🙏 | |
|
درود واحترام جناب آقای خسروبیگی ممنون از ابراز لطفتان⚘🙏 | |
|
بادرودواحترام محضر شاعره گرامی سرکارخانم گودرزی وباتشکر ازابرازلطفشان ⚘🙏 | |
|
چگونه می توانم ازشکاف نور آفتاب خودرا بکشم به آنسوی ابرسیاه آنجاکه بتوان بوسید دامان خدارا دیگر خالی شده ام از هرچه رشگ وحسرت وحسد بخشیده ام به شکم چرانی طمع کشت تربچه تلخ را در باغ بهار بسکه ملولم ازغربت زمین چون پرنده ای درقفس آسمانم آرزوست . . . سلام استاد فخوری عالی و ارزشمند | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مثل همیشه سپیداری بر فراز قلهی زیبایی
آنجا که بتوان بوسید دامان خدا را
عالی بود