سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        آب را زنده کنید

        شعری از

        سید محمد حسن فقیه( البیان)

        از دفتر سمت خدا نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۰۲ شماره ثبت ۱۱۲۱۰۰
          بازدید : ۱۲۱۴   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید محمد حسن فقیه( البیان)
        آخرین اشعار ناب سید محمد حسن فقیه( البیان)

        اهل خوزستانم
        جانمازم سجاده ایست ریسمانش کرخه و کارون و‌ هور
        روی این سجاده نقشیست روان اما خشک
        تَرَکی روی نگار روزگارش پیداست
        دستی از ناکجا آباد رسید
        آتشی، شعله بر این سجاده بر افکند و برفت 
        سجاده از قدر و قضا می سوخت 
        وچنان پا برجاست 
        لحدش شد خاک سیاه اما هنوز 
        جای پای نم خشکیده هورش پیداست
        سوره ای می خوانم هم قد و قامت نی صبور
        بامدادان رکعتی برخواست از نزدیکی بام غروب
        و بیانداخت بذر امید
        ذکر امواج خدا در خم این خاک گران 
        میوه ای داد به باغ 
        روزگاران همه خوش
        ناگه از دور غباری آمد لنگری انداخت 
        و‌حریم خم این خاک گران 
        همچو آینه صاف و زلال ترکی بر خود دید
        ناگه از تلخی طعم این خاک،
        صدایی از نی برخواست؛
        آب، این شاه حیات 
        قیمتی داشت خدا آن را داد
        آب را زنده کنید...
        رکعتی می خوانم از آب روان 
        بالبای آشفته بر قامت خوابیده راه 
        خشک و کبود
        و قنوتی از حسرت و داد 
        و از حنجره ی سوخته ی تشنه لبان میگویم
        آب را زنده کنید...
        زخم سجاده این خاک کبود
        طعم سبز بوی خدا را می داد و بر آن 
        مهر سجود می رویید، 
        زمزمه ی این مُهر ، جوشش خنده ی دردیست 
        بر چهره افسار گسیخته کودک کرخه و کارون 
        قطعه ای از آیه ی تسبیح به امیدی می خواند 
        آب را زنده کنید...
        آخر این کرخه و کارون بزرگ
        مردمانی عاشق تر از شبنم روی گل سرخ
        و شریف تر از رگبار ابر سفید 
        نفسی دارند از جنس نخل سترگ 
        به جماعت روی این سجاده سوخته وخشک و زمخت 
        ایستاده ، نمازی از عشق و امید می خوانند
        آب را زنده کنید...
        آب را زنده کنید. 
        (سیدمحمدحسن فقیه -بیان)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۳۸
        درود بر شما

        روح سهراب شاد

        بمانید به مهر و بسرایید

        ☘️☘️☘️☘️☘️☘️
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۲۲
        درود بر شما آقا سید 🌹🌹🌹
        سپاس از نظرتون
        سهراب شعرهای عارفانه بی نظیری دارد روحش شاد🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ ۱۰:۵۱
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و شورانگیز بود خندانک
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۵۹
        سلام و درود شاعر ارجمند
        سپاس از حضور سبزتون🌺🌺🌺
        و ممنون از نظرتون🌹🌹🌹
        بهترین ها رو براتون آرزموندم. 🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        سارا (س.سکوت)
        جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۴۰
        درود بر شما بزرگوار
        نبض قلمتان سبز خندانک خندانک
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۰۱
        سلام بانوی گرامی
        خوشحالم از اینکه شعر بنده مورد پسندتون واقع شد.
        تشکر از نظرتون پاینده و برقرار باشید🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        احسان فلاح رمضانی
        شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ ۰۱:۴۱
        درود بر شما خندانک
        زیباست خندانک
        موفق و پایدار باشید خندانک
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۱۷
        درود بزرگوار
        سپاس از نظرتون 🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۰۷
        درود برشما شا عر گرامی

        بسیار عالی خندانک


        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۲۴
        سلام و‌عرض ادب جناب فتحی عزیز
        سپاس از شما و از حضور سبزتون
        پاینده و‌ برقرار باشید.🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۳۰
        خندانک خندانک خندانک
        سلام
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۲۵
        سلام جانم ، ممنون از خضور سبزتون🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        يکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۲۵
        درود بر شما ادیب بزرگوار خندانک
        طبع‌تان مانا خندانک
        نویسا باشید به مهر خندانک
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        سید محمد حسن فقیه( البیان)
        دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۲۸
        سلام و‌درود ها بانوی گرنقدر 🌹🌹🌹
        مثل همیشه مهمان صفحه بنده هستید 🌹🌹🌹
        سپاس فراوان از حضور سبز و‌ پر عطرتان 🌺🌺🌺
        پاینده و برقرار باشید.🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        شرابی پر است از صواب سرودی گوارا و ناب ااا مرامت همه حُسن خُلق و پاداش تو صد ثواب
        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3