قصیدهء هفتدستگاه
🎵 🎵 🎵 🎵
سازم امشب "نغمه"های ديگری در پرده دارد
جلوهها از رویِ سیمینپیکری در پرده دارد
با "نوا"هایش "خجسته" "مجلسی" را گرم کرده
شرحی از "پروانهء" خوشمنظری در پرده دارد
اشک میریزد زمانی چون "حزینی" دل"شکسته"
خنده دارد گاه و "شوریّ" و شری در پرده دارد
گاه آوایش طنیناندازِ عطرِ "کوچهباغ"یست
قصّه از افرای دامنگستری در پرده دارد
مثل "چوپانی" که دل بردهست از او دخترِ خان
شکوِهها از دلبرِ افسونگری در پرده دارد!
از "نفیر"ش نایِ مرد و زن پُر از "سوز و گداز" است
هر نُتش، یک آیه از پیغمبری در پرده دارد!
تا که با "کوکِ مخالف" میزند "زنگ شتر" را
در "سهگاهش" جای پای اشتری در پرده دارد!
"کاروانی" را مجسّم میکند در شورهزاری
تا که از پهلو و زخمِ خنجری، در پرده دارد
گامهایش خنده بر لبهای عاشق مینشاند
زخمهای هم شرحی از چشمِ تری در پرده دارد!
"راست" میگوید "نوای" ، "پنجگاهش" زیرِ مضراب
چون سلیمان خاتمِ انگشتری در پرده دارد
"ترکِ شيرازي" و لعلِ نوش و "خالِ هندويش" را
در "بياتِ تُرك" همچون اختری در پرده دارد
آتشی را در نیِستانِ دلم افکنده امشب
قلبِ مشتاقِ مرا چون مجمری در پرده دارد
"شکوِه" دارد مثلِ من از خوبروی بیوفایی
صد مغیلان از جفای گلبری در پرده دارد
با "چکاوک" از غمِ "بیداد" در "راز و نیاز" است
نالههای بلبلِ خونینپری در پرده دارد
"خسروانی" ، "گبری" و "خوارزمی" و "فِیلی" و "مغلوب"
زابل" و "عشّاقِ" شوریده سری در پرده دارد
مي سرايد از غمِ دل با زبانِ "چارگاهش"
سوگِ مرگِ لاله یا نیلوفری در پرده دارد
"رقصِ چوبی" عشق را در جانِ عاشق کرده جاری
"شورِ" "افشاری" چه رقصِ محشری در پرده دارد!
گاه در "دشتی" که در دشتِ خیالم یک سراب است
از زلالِ اشک، آبِ کوثری در پرده دارد!
میزند گاهی "نهیب"ی بر دلِ دیوانهء من
گاه هم گرمای دستی بر سری، در پرده دارد!
با نواي "دلكشِ" "ماهورِ" خود "مرغِ سحر" را
در رثای شاعرِ نامآوری در پرده دارد
در "همايون" خاطراتِ عشقِ بیفرجامِ ما را
نغمه نغمه، نت به نت چون گوهری در پرده دارد
چون "غریبی" در دلِ دلگویههایش "مویه" دارد
زادنِ ققنوس از خاکستری در پرده دارد!
میخورد مضراب و بهتر میشود لحن و صدایش
شرحِ اوصافِ نگاهِ ساحری در پرده دارد
"مجلس افروز" است و "گلریز" امشب از ناز و "کرشمه"
آن که "شهرآشوبِ" چشمش، ساغری در پرده دارد!
روی او مانندِ یاس امّا دلش چون سنگِ "خارا"ست
حسرتِ "عشّاق" را با دلبری در پرده دارد*
"چارباغِ" صورتش گلخانهء شام و "عراق" است
سازِ من البتّه از گل بهتری در پرده دارد!
عطرِ "نوروزِ صبا" منّتپذیرِ گیسوانش
هر نُت از "ضربِ اصول"ش، دفتری در پرده دارد
چون "شهابی" برقِ چشمان و لبانش "روح، افزا"
نامسلمان! کفرِ زلفش کافری در پرده دارد!
قلبِ من در دستِ او، مصداقِ شهری در "حصار" است
او در آن ویرانسرا، سیم و زری در پرده دارد!
خشکرودِ جانِ من در آرزوی "بحرِ نور"ش
مادرِ زایندهرودم دختری در پرده دارد!
"خاورانِ" چشمِ من در انتظارِ مهرِ رویش
موکبِ خورشید را چون مهتری در پرده دارد!
ماهِ ایلِ "بختیاری" آسمانش "اصفهان" است
در خرامش، نازِ از پا تا سری در پرده دارد!
شهریارِ شهرِ دل، آن کس که دل بردهست از من
با صفِ ابرو و مژگان، لشکری در پرده دارد
نغمههای سازِ من، گلواژههای عشقِ اویند
بهترین آواز را، این آخری در پرده دارد!
("مثنوی" هفتاد من کاغذ) شد اما حرفِ دل ماند
باز سازم نغمههای دیگری در پرده دارد!
#محمدعلی_سلیمانی_مقدم ۰۲-۰۸-۱۴۰۰
🎼 🎵🎵 🎶🎶 🎵🎵
شاهکاری بود خواندم و لذت بردم
فقط جسارتا
در مصرع
مثل "چوپانی" که دل بردهست از او دخترِ خان
یک هجا کمبود حس کردم و برای گوشم در خوانش سکته ایجاد کرد
شاید ایراد از خواندن من بود
بمانید به مهر و بسرایید
قلمتان نویسا
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️