سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        چرا تو عاشقم نمیشوی؟

        شعری از

        سید محمد اقبالیان

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۳۱ تير ۱۴۰۱ ۰۳:۱۶ شماره ثبت ۱۱۱۹۲۰
          بازدید : ۲۳۷   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید محمد اقبالیان

        نگاه کن
        تو ای محال آرزو
        تو ای شکوه شعرمن
        تو ای نیاز بودنم
        نگاه کن
        ببین که حسرتت به دل
        نشسته تا که زنده ام
        ببین که آرزوی توچگونه جلوه گرشده
        به روزهای عمرمن
        ببین چگونه خیره می شوم
        به جادوی دوچشم  تو
         
         
        درآن نگاه جادویت
        لهیب عشق وخواستن
        مرا به شعله می کشد
        ببین تمام عرصه زمین
        به زیر کشت بوته های غم
        به رنگ یک غروب خیس وسرد
        به رنگ خاکی تمام کوچه های کودکی
        به رنگ بغض من شده است.
        ببین جهان چقدر فقیروبی بهانه است
        هزارسال گشته ام
        وازمیان اینهمه نگاه
        دریغ از نگاه آشنای روشنی
        ببین که قلب من به سینه ام نمی تپد
        ببین که هیچ قصه ای
        به گوش من طنین آشنا نمی کند
        ببین چه سان دلم برای عشق تنگ می شود
        چنان دلم درآرزوی عشق تنگ توست
        که جز به انتحار خویشتن
        دلم زغصه ات رها نمی شود
        دلم اسیر عشق توست
        نه
        صادقانه تر بگویمت
        دلم عجیب تنگ عاشقی است
        وجز به یک جنون عاشقانه در پناه پیکرت
        رضا نمی دهد
        چگونه این نیاز تلخ رابرآورم به لب؟
        چرا صدای قلب من
        به گوش تو نمی رسد؟
        چرا صدای ضجه دلم 
         
        به احتیاج سرخی لبت
        به گوش تو نمی رسد؟
        چرا نیاز این تن نحیف
        به گرمی فشار بازوان تشنه ات برای تو
        عجیب ودور از روال عادی
        تمام فصلهای سال می شود؟
        چرا تو عاشقم نمی شوی؟
        چرا به عشق من نظر نمیکنی؟
        چرا به همرهم توسرزمین عشق را
        سفرنمیکنی؟
        چرا به نیمه شب به گاه خفتنت
        مرا به برنمیکشی
        ودستهای مرمرین خود
        به دور پیکرم گره نمیزنی؟
        چرا تب شدید پیکرم 
        وداغی لبان من
        برای تو عجیب نیست؟
        چرا میان چنبر تمام هستی ام نمیروی به خواب
        که آنچنان ترا زخود رها کنم
        که جز به صبح روز رستخیز
        لب از لبم جدا کنی
        وقرن ها  به خواب خوش نمی روی  میان بازوان من
        (که ازتماس پیکرت اسیر شعله های آتش است)
        چرا تو عاشقم نمی شوی ؟
        چرا دراین هوای آرزو دمی تو دم نمی زنی؟
        چرا رها نمی شوی؟
           چرا سفر نمی کنی؟
             چرا به سوی عاشقی تو پر نمی کشی؟
                چرا تو طیلسان عشق را به بر نمیکنی؟
                  چرا نظرنمی کنی؟
                      چرا تو عاشقم نمی شوی؟
                                                                                      
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱ مرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۵۴
        درود بزرگوار
        دلنشین و بسیار زیبا بود
        خوش آهنگ و سرشار از احساس
        دستمریزاد خندانک
        ریحانه حجازی(ریحان)
        شنبه ۱ مرداد ۱۴۰۱ ۰۷:۲۱
        درود بر شما شاعر ارجمند
        بسیار زیبا و دلنشین بود لذت بردم
        قلمتان جاری...
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۱ مرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۰۷
        سلام
        شاعر فرزانه
        پر احساس
        زیبا ولطیف
        هزاران
        درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۱ مرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۱۷
        همیشه میهمان دل نوشته های زیبایتان هستم
        قلمتان رقصا
        هزاران
        درود برشمابزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        امید کیانی (امید)
        شنبه ۱ مرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۳۷
        درود خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5