يکشنبه ۴ آذر
درخت. انجیر شعری از طوبی آهنگران
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰ ۱۹:۲۷ شماره ثبت ۱۰۷۶۸۳
بازدید : ۶۹۱ | نظرات : ۹۸
|
آخرین اشعار ناب طوبی آهنگران
|
درخت انجیرک. دیدم. غمی داشت
کنار دهستان. نجیبان. محفلی. داشت
بسیار دانه می داد شیرین. و خوش. طمع
همه. دانسته اند که حق آب و گلی داشت
بسی. نامهرانی دید او و باز نگاه منظری داشت
از جوان و نوجوان آن محله دوروبری داشت
همه خوردند زآن. میوه که طمع شکری داشت
سالها در سایه اش پیران. محله. سخنی داشت
شبی. مردی از مومنان خوابی چنین دید
نظر بر گوهر چنین. باغ. تری داشت
که افتاده قمر بر دامن آن درخت شب تاب
چراغان چون. قمر روشن سحری داشت
سوی. آن. آمد بداند کیست در شب
که چون. قصر ستاره محفلی داشت
گفت دراین. خاک مومنانند. پای انجیر
گفت فردای آن روز خوابش. با هر که دلی داشت
کسی حرفش نفمید اما اثری داشت
تکرارش. بار ها با مردان. دگر داشت
همه. با بی محلی خیال. بر غافلی. داشت
ولی دنیای. مهرورزی به. دنبال. سخن شد
عقیده شد محکم به. آن دلها که. نوگوهری. داشت
مریض می شد هر کس از اهالی بر دخیلش
شمع روشن. نمودند تا صبح که.آنجا اثری. داشت
بستند بر رشته های تارش. دخیل. هر مرادی
که افتاد از بام. با حال بد هم اثری داشت
بسی گفتند شفا دارد به هرکه. او. نظر داشت
قبای عافیت پوشید هر آن کس که با او سری داشت
برای خشکسالی می بریدن. رشته رشته
همان زنهای. مومن تا یک هفته که خبری داشت
تا ببارید باران دگر در دشت گلستان. سبز
ادامه داشت آن دیگو سه پایه که حرمی. داشت
عقیده بود محکم بر دلها که بود چون زر
تا باران. بارید جمع شدچون حاصلی. داشت
روزی با کلنگ آمد. مردی برزمین زد. ناگهانی
برای کودکان. شد.مدرسه که بی سری. داشت
بسا زند. مدرسه. آنجا زیبا که از آن. بی خبر شد
بخشکانند درخت خضرا که گوهری داشت
برفت. آن. درخت به دستان.فراموشی
بلرزید ز آن. تیشه که دست کافری. داشت
به خشکید تار پودش از بی آبی. و از . مهر زمانه
بسی خوانند خرافه آن. کمند که ماندگاری داشت
گفتند. آن گذشته بی نشان. دارد یقین
لگد کردند آن زوق. ندیدن. که او. جوهری. داشت
هنوز. هست. جای خالیش به آنجا روی دلها
برفت. آن ذوق. که بر دلها سروری. داشت
نگاشت. طوبی. شعری. که از دلها. خبر داشت
که. شاید بر دلی جایی. اثری داشت
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام جناب استاد بزرگوار از لطف حضور شما بسیار ممنوتم پاینده باشید | |
|
سلام جناب آزاد بخت. گرامی از شما ممنونم | |
|
سلام جناب خوش رو از شما بسیار ممنونم | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
گفت و گو آیین درویشی نبود ورنه با او ماجراها داشتیم ... سلام جناب خوشرو مخلصم این بیت عالی بود و بیانگر خیلی از ماجراها | |
|
سلام جناب بدری از حضور شما بسیار ممنونم | |
|
چه خسته. بوده ام از حیبت. تو
که زندان بوده ام در وسعت. تو
گهی راهی. دهی با فکر امثال
گهی. خندان کنی چون. جنت. تو
بسی در خلوت. بیزارم. زآن. کفر
گهی نیست گریزان در ملکت. تو
گهی ابر سیه. مانی جمع را پریشان
کجا مهر بانی. بود در ملک و دولت. تو
کاسه صبر فلک شد لبریز از بوی خون
دل بسوزان بهر خود ننگ دارد زمانه عزت تو
این زمانه در تاریخ سیه نامه. نوشت. از تو
نماند مانده گار این سیه کاری در قدرت تو
سر انجام. جهانی تلخ. نمودی این. زمانه
به کی. پایان دهید این ذلت تو
به جز صبرم چه گویم از جهان دار
به ما بگذر نکن بیش معنت. تو
عجب ویروسی کرده. ننگ. زمانه
چه گرد ویران کرده ساحت تو
چه آرام آمدی ای خوش خظ خال
اما بسیار بسته دستی سالت تو | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
با سلام. جناب عزیزیان ز شما بسیار ممنون | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
سلام جناب معینی. بزرگوار از حضور شما. بسیار سپاس گذارم | |
|
سلام جناب احمدیان بسیار از شما. کمال. سپاس را دارم | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
سلام و عرض ادب جناب آزاد بخت درود ها بر شما | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
سلام و بسیار درود بر شما جناب گر جاسی | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
سیلام بر شما بزرگوار جناب انصاری | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
|
سلام بانو جان بسیار از حضور شما. خورسند شد | |
|
جناب. آزاد بخت بسیار درود بر شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود