عســـل چَـــشــم
برای پریا عمرانی وچشم های همچون عسلش.کسی که گویی آمده تا برای همیشه تنهایی مرا به پایان برساند.
عجب شوری به سر داری عسل چَشم،
فریبا پیکری داری، عسل چَشم.
زلال رود، در چَشم تو جاریست،
روان، چشمِ تَری داری، عسل چَشم
نگاهت در دل آئینه بنشست،
به چَشمت، گوهری داری، عسل چَشم.
از آن گوهر، یکی هم سهم من شد،
که در انگشتری داری ، عسل چشم.
به قلبم تیر مُژگانت نشسته،
به مُژگان، لشگری داری، عسل چشم.
همه صورتگران، مستِ نگاهت،
عجب صورتگری داری، عسل چشم.
تورا دست طبیعت، از چه گِل ساخت؟
چنین، مُشکعنبری داری ، عسل چشم.
سراپای وجودت را گُل آراست.
گل نیلوفری داری عسل چشم.
لبانت غنچه ای از آن گُل سرخ،
گلی در اختری داری ، عسل چشم.
به سینه نو گل نارنج آویخت،
چه نیکو منظری داری ، عسل چشم.
عجب شور و شری داری عسل چَشم، چه خوش چشم تری داری عسل چشم.
پوزش مرا بابت دیروز بپذیرید که نشد خدمت برسم. همهی شمارا دوست دارم. شعرناب برای من در این 2 ماه و اندی که همراه کوچک شما بودم،
خیر بود و برکت .
و خدارا شکر میگویم که توانستم به واسطه نیرویی که او به قلمم داده بیش از 20 نفر از عزیزان علاقمند و نوقلم را جذب کرده و انگیزهشان را برای یادگیری قوی تر کنم. من با همه توان در خدمت شما خوبان هستم. نشانی ایمیل . فیس بوک و تلفن شخصی من در پروفایلم هست. هر کلمه ای که بتوانم به کسی یاد بدهم برای من مانند روزها عبادت ارزشمنداست. امید که مقبول درگاه جان جهان قرارگیرد.
به امید ماندگاری در تاریخ ادبیات ایران.