"تند باد غم"
رفت و از این زندگی سیرم نمود
در جوانی یک شبه پیرم نمود
رفت و با او دلخوشیها نیز رفت
اشک خون از چشمها سرریز، رفت
روزهای شور وشادی پر زدند
غصه ها یک یک به دل خنجر زدند
دل پس از او از غم دوری شکست
با خوشی بیگانه شد در غم نشست
مثل برگِ در تگرگی ریخت دل
خود به دار بی کسی آویخت دل
ریشه ی جانم ز بی مهری فسرد
بر لبانم شور آن گل خنده مرد
آه آخر پس چه شد آن حرفها
زیر باران ، همقدم در برفها
آنهمه عشق و وفایش پس چه شد
روزگاران صفایش پس چه شد؟
او که با دل سفت پیمان بسته بود
عهد عشقش از دل وجان بسته بود؟!
دل که با او غیر عشقش رو نکرد
خویشتن جز راه او همسو نکرد
ای بسا شبها که با او تا سحر
نغمه ی دلداگی ها داد سر
آه و صد افسوس عشقم را ندید
مثل مرغی ساده از پیشم پرید
آه هرگز با دلم او خو نکرد
نوگلِ احساس دل را بو نکرد
من چه کردم آه این شد حال من
یک شبه بر باد داد آمال من؟
خانه ی عشق مرا سوزاند و رفت
آتشی در این دلم جوشاند و رفت
زیر پا له کرد احساس مرا
نو گلِ احساس چون یاس مرا
خانه ی دل را به طوفانها سپرد
تند باد غم دلم را کند و برد
حسرت یک خنده اش شد جانگزا
ای دریغ از یک زمان مهر و وفا
دل به پای عشق پاکش ماند ورفت
قصه ی بی مهریش را خواند و رفت
#نسرین_حسینی
10/11/99
🌷🌷