سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        مردی میان دستان کودکیش خوابش برد!

        شعری از

        دانیال فریادی

        از دفتر نرگس های سوخته نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۴۷ شماره ثبت ۱۰۷۰۱۸
          بازدید : ۲۱۵   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر دانیال فریادی

        مردی
        میان دستان
        کودکیش
        خوابش برد...
        مادرش را دید
        سوز یک عمررا
        با یک پتوی گلی گلی
        از او گرفت...
        پدرش را دید
        تابی به بزرگی زمین
        برایش بست
        مردی
        میان خاطراتش
        تا ابد
        معلق ماند.....
         
         
                 $          $          $
        میروم....
         
         
         
         
         
         
        میدوم...
        میدوم....
        تا فراموش کنم میروم
         
         
        میروم
        میروم
        تا فراموش کنم بودم
         
                  $          $            $
         
         
         
        تابوت
         
         
         
        بدنم
        تابوت
        خاطراتم شد
        دل کندم
        مانند
        چهارپایه ای
        از زیر پاهایم!
         
         
        باتشکر
        دانیال فریادی
         
        با نقد خویش راهگشا باشیم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۲۶
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک
        ژکا گرجاسی
        يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ ۱۳:۰۸
        درود دانیال جان خندانک
        مثل همیشه زیبا و خواندنی بود خندانک
        بمانید به مهر و بسرایید از شادی ها و عشق خندانک
        دانیال فریادی
        دانیال فریادی
        دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۵۲
        خندانک خندانک خندانک








        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ ۱۳:۲۵
        خندانک
        پاینده باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        دورد..درود
        خندانک
        دانیال فریادی
        دانیال فریادی
        دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۵۲
        خندانک خندانک خندانک




        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ ۱۵:۴۹
        سلام در میان آثاری که خواندم فکر کنم اولین اثر از شما باشد که ظاهرا اشکال املایی ندارد احسنت امید که پاسخی که به حقیر میدهید هم بدون اشکال باشد من هنوز منتظرم یک آزاد بنویسید منتها با کلاه دفعه قبل نوشتید سیاوش ولی من آزاد میخواهم بنویسید
        دانیال فریادی
        دانیال فریادی
        دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۵۳
        خندانک خندانک خندانک




        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ ۱۵:۵۹
        درود بر شما
        زیبا سرودید
        🌹🌹
        دانیال فریادی
        دانیال فریادی
        دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۵۴
        خندانک خندانک خندانک





        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ ۱۷:۱۳
        سلام
        سپید زیبایی بود
        چه از نظر نوشتار و جداسازی کلمات در شعر سپید مهم ترین فلسفه اش جدا کردن واژه آرایی ست که در این چند سپید رعایت شده
        فق شعر اول چند تا کلمات کلیدی رو باید اضافه کنید
        دوم خیلی زیاد تاکید روی کلمات داشتید که فکر میکنم با یک بار تاکید کافیه
        دانیال فریادی
        دانیال فریادی
        دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۵۴
        خندانک خندانک خندانک





        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1