میلاد شاعر از غم است...
امـشــب دوباره شـاعرِِغـمگـین من ببار
شـایـد خدا به پاس تو طــوفان به پا کند
بایـد نـسـیم اشــک تو تا قــلـب او رسد
شـــاید برای مــرگ تو یـارت دعا کند
یک شعرازتمام وجودش نصیب توست
ســهمی که از عـذاب فراتـر نمــی رود
بـگــذار دوزخـی شـود احساس پاک تو
وقــتی کــه از نــقاب فـراتر نمـی رود
دیوانِ غم برای توشب ـ گریه می کند
تا هرغزل به روز تو صد مثنوی شود
آخربه نرخ درد؛به تاریخ ،غم فروخت
قــلبی کـه حـکم کرد دلم مـنـزوی شود!
اندوه تلخِ شب که به کابوسِروزتوست
میلاد آن ستاره ی ناقص نبوده است!؟
حالا برای شاعرغمها شدن بس است
چشمی که از فضای دلت غم زدوده است
امشب که بازشعرغم انگیزتر شده ست
در آسمان سکوت عجــیـبی شـنـیده ای
آن بـیت اوّلم کـه به آخر رســیـده بود...
...آن شاعری که بازبه آخر رسیده ای
..............................
در وزن مضارع محذوف مکفوف
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
.............................
با سلام خدمت همه دوستان و اساتید عزیزم.از همتون ممنونم که وقت گرانبهاتون رو برای شعر من گذاشتید.
بعضی از دوستان از غم همیشگی اشعارم گلایه داشتند.ناخودآگاه این چهارپاره را سرودم که بگویم شاعر از غمو دلشکستگی شاعر میشود.البته اسم این شعر بی ربط به روز میلادم که روز انتشار شعر هست؛نیست!
برای ختم کلامم و اعتبار بخشیدن به عقیده ام این بیت از استاد شهریار بزرگ رو تقدیمتون میکنم:
از غم جدا مشو که غنا میدهد به دل اما چه غم،غمی که خدا می دهد به دل
غم صیقل خداست خدایا ز ما مگیر این جوهر جلی که جلا می دهد به دل
............................
5فروردین 92
به مناسبت روز میلادم هشت فروردین
در پناه حق...