درود جناب محمدی
لطف دارید بزرگوار ممنونم
و این پیشنهادها تفاوت سطح سواد شعر را نشان می دهد.👏👏👏👏👏عالی بود پیشنهادتان و معما چو حل شود آسان شود
این شعر ابتدا یک دوبیتی بود
ترسم که گذارم زِ سرِ کویِ تو افتد
یکبارِ دگر چشم به ابرویِ تو افتد
از بختِ بد آن لحظه نسیمِ خنکی هم
ره گم کندُ قرعه به گیسویِ تو افتد
و آنقدر دوستش داشتم که براین شدم که حتما به پایان برسانمش و در این چندروز که دوباره به آن برگشتم توانستم.
وجالب اینجاست در این چند سال متوجه این نکته که گفتید نشدم
و اما دلیل طول کشیدنش این بود که نمی خواستم باری به هرجهت تمامش کنم چرا که خیلی به این شعر علاقه داشتم و سدی که جلوی راهم بود قافیه ی سخت آن بود
سپاس از حضور و راهنمایتان

🙏🙏