سلام استاد منتظر عزیز
ممنونم از حضور ارزشمند و آگاهی بخشتون
در تایید فرمایشات شما عرض کنم که فکر میکنم این تغییرات احساسی و رفتاری، ریشه در فطرت کمال طلب انسان دارد. انسان ذاتاً کمال طلب و ایده آل گراست، هرچند این گرایش ذاتی بطور معمول تحت الشعاع عوامل دیگری مثل باورهای مذهبی و عرف و تجربیات و نیازها قرار میگیره و کنترل میشه، ولی به هرحال چنین گرایشی به دلیل فطری بودن، همواره وجود داره حتی اگه شده بصورت آتشی در زیر خاکستر!
از طرف دیگه، احساس محبت بی واسطه، بر دو گونه است:
دوست داشتن
و عشق
که (دوست داشتن) دلیل پذیر است
و (عشق) دلیل ناپذیر
و بر همین اساس، (دوست داشتن) گذرا و از بین رفتنی ست(نوع بیواسطه اش)،
زیرا (دوست داشتن) مبتنی بر علت است، و اگر علت ِ دوست داشتن از بین برود، دوست داشتن هم از بین می رود، البته این علت، دو بخش دارد: یکی در درون انسان و مربوط به پیش زمینه ها و زمینه ها و جهان بینی و نگاه اوست، و بخش دیگر در بیرون از اوست و مربوط به آن فرد یا شیء دوست داشته شده، هر کدام از این دو بخش عِلّی از بین برود، معلول آن یعنی (دوست داشتن) هم از بین می رود.
فرض کنید شخصی، شخص دیگری را به این دلیل که راستگو ترین فردی است که می شناسد، دوست دارد:
اگر این فرد راستگو، به هر دلیلی، راستگویی اش را از دست بدهد، دیگر آن دوست دارنده دوستش نخواهد داشت.
اگر فرد راستگوتری پیدا شود، باز هم آن دوست دارنده دیگر دلیلی برای دوست داشتنش نخواهد داشت.
اگر معیارهای ارزشی در شخص ِ دوست دارنده، جوری عوض شود که دیگر، راستگویی را دلیلی برای دوست داشتن به حساب نیاورد، در این حالت هم دست از دوست داشتن آن شخص راستگو بر می دارد.
پس (دوست داشتن) همواره در معرض از بین رفتن است.
ولی عشق...
بذارید بخشی از یه داستان کوتاه رو که در مورد همین موضوعه اینجا بنویسم:
اگر کسی به شما بگوید دوستت دارم، از او بپرسید چرا؟
اگر جواب داد: چون...
یقین داشته باشید که دیر یا زود ترکتان خواهد کرد!
زیرا در واقع شما را دوست ندارد بلکه چیزی را در شما دوست دارد، و بدون شک یا روزی آن چیز از بین می رود، یا فرد دیگری پیدا خواهد شد که ورژن بالاتری از آن چیز را دارد... و آن روز دوستدار شما ترکتان خواهد کرد... اما عشق حسابش فرق می کند، اگر از عاشق بپرسید چرا معشوقش را دوست دارد؟ خواهد گفت: نمی دانم!
عشق، دلیل ناپذیر و جاودان است...
(بخشی از داستان "زنها عاشق نمی شوند"_ م. فریاد)
و البته در این داستان، برخلاف اسمش، گفتم که زنها به دلیل کمال طلبی افراطی، مبتلا به عشق زمینی نمی شوند و زنان وفادار آنهایی هستند که تحت فشار باورهای مذهبی یا عرف یا قانون وفادارند نه از روی عشق! ولی در عوض به شکل تحسین برانگیزی مستعد عشق آسمانی(عرفان) هستند، و در صورتی که قدم در راه عرفان بذارن بسیار موفق و مومن و وفادار هستند و به درجات بالایی در عرفان می رسند.
و البته منظور از عرفان، دفتر و دستک های فرقه ای نیست، بلکه زنی روستایی و بیسواد هم بدون آگاهی از اذکار و ادعیه مراسمات عجیب و غریب فرقه های مدعی عرفان می تواند در حریم پاک خانواده اش عارفه ای باشد از عرفای گمنام در زمین و مشهور در آسمان.
زیرا اصل عرفان دل عارف است نه ظواهر فریبکارانه و مراسمات تصنعی و سرگرم کننده.
عذرخواهی میکنم از اطاله ی کلام
باز هم ممنون و مشتاق نظرات ارزشمند شما برادر عزیزم و بقیه ی اهالی سایت هستم
شب خوش
استفاده بردیم سپاسگزاریم