چهارشنبه ۳ بهمن
اشعار دفتر شعرِ یکشنبه های زوریخ شاعر بلور اشرف
|
|
در تضاد متضادهای همزاد
و قطعيت مرگ در نسبيت زندگی
در شعاع شب و روز
در فاصلهی
بیفاصلهگیِ رس
|
|
|
|
|
نور زاييده تاريكیست
وتاريكی آبستن نور.....
بلور اشرف
|
|
|
|
|
پرندهها
هیچوقت فراموشی نمی گیرند
بلور اشرف
|
|
|
|
|
من درختم
يك تن م
يك زن
مى زنم
چون تبر
ريشه ى
اين تنه ى مرموز را
سالهاست نشانه كرده ام
|
|
|
|
|
تنهايی
درختیست
كه ريشه در تاريكی و
سر در نور دارد
بلور اشرف
|
|
|
|
|
من دست تو را خونده ام
نام تو
دست هاى مرا سرخ مى كند
بادها پيامبران زمين اند
و مرگ چه شكل سردى
|
|
|
|
|
نبودن دلتنگی میآفريند
و بودن درد
خود را بدست كدام
تنهايی آرام بايد سپرد
كه روح سركش و نشنيد
|
|
|
|
|
فقر مثل جنگ نبود
دزدانه و آرام
دست درازى مىكرد
و هنوز
دستی
در جیب پدرم
بازى مىكند
|
|
|
|
|
بين ما
تمام زبان هاى زنده دنيا
مرده اند ...
|
|
|
|
|
۱. آه اى نفس هاى مرده
كه از هذيان زوزه هاى باد
دم مى زنيد
روياهاى مرا
ابرهاى يادتان خيس كرده ا
|
|
|
|
|
اين جاده بود
كه كمر پل را خم كرد
|
|
|
|
|
واي تو چقدر به من نزديكي
اي سرزمين
بي انتهاي
نقطه ها ي دور
|
|
|