يکشنبه ۲۷ آبان
اشعار دفتر شعرِ تنم به قامت تو اشتیاق پیچک داشت شاعر زین العابدین محب علی
|
|
این با هم چه ساده مرا خام کرده اند
|
|
|
|
|
چرا همیشه تو را باید از خیال بخواهم
|
|
|
|
|
چه ماجراهایی سرم آمد از دست آن چشم و از آن ابرو
|
|
|
|
|
تا می توانی دور باش از من
|
|
|
|
|
حال و هوایت را به من آموحتی حالا
با زور می خواهی جنونی سر به زیر از من
|
|
|
|
|
بخند تا که من از یاد دردها بروم
فرشتگی کن از این پس در این جهنم ما
|
|
|
|
|
تو ترسیدی کسی روزی مرا پیدا کند در تو
سپردی یاد دورم را به دنیای فراموشی
|
|
|
|
|
دنیا عجوزه ایست به چشمم بدون تو
زیباترین تصور من از جهان تویی
|
|
|
|
|
بگو ببوسم و رسوای عالمی گردم
بریز از دلم این ترس و این خجالت را
|
|
|
|
|
گذشتم از دل آتش کنار ابراهیم
گرفت آتش عشقت ولی به جان ا
|
|
|
|
|
امید وصل مرا کشت تیغ پاسخ تو
به عشق می سپرم از تو انتقامم را
|
|
|
|
|
زلال سلسله ات منقرض نخواهدشد
هنوز هم هوس عشق در رگم جاریست
|
|
|
|
|
با اینکه می دانم تو را هرگز نخواهم داشت
از خواستن پر می شود این جام جان من
|
|
|
|
|
باید برای رد شدن از دشت خشک خویش
یک ظرف بوسه پر کنم از آن لبان تر
|
|
|
|
|
فرشته و پری آب و آسمانی نه
فقط تو را من از این خاک آرزو کردم
|
|
|
|
|
من در آفاق تار شب های دل تنگم تو را رصد کردم
چشم های ستاره انگیزت کشف یک عمر جستجویم بود
|
|
|
|
|
از دوستی باید بگویم دشمنی در طالع من نیست
در خون من گل واژه های عشق ورزیدن فراوان است
|
|
|
|
|
در من به پاست هیزم آن چشم شعله ور
تن پارسی فدای تو این جان آذری
|
|
|