(ازدواج )
آنچه شیران را کند روبَه مزاج
ازدواج است ازدواج است ازدواج
از همان روزی که افتادم به دام
رخت بربست از سرایم ابتهاج (۱*)
من شکر خوردم که رفتم سمت زن
می ستاند هر شب از جیبم خراج
بچه آوردم غلط کردم غلط
می دهم بر مادرش همواره باج
همسر و فرزند مویم کنده اند
کلّه ام گردیده صیقل چون زجاج (۲*)
خرج کودک بس فشار آورده است
بنده خود دارم به پوشک احتیاج
صبح تاشب کار ، شب تا صبح فکر
چرخ بختم پنچر و بی هیچ آج
مرغ چون باشد به نرخ خاویار
می شکارم یاکریمان را ز کاج
می دهم بر خورد آنان یاکریم
خود ولی کاه و علف یا اسفناج
سبزه خوارم کرده چرخ روزگار
چون حماری مانده در گل لاعلاج
زن ذلیلم از کفم رفت اختیار
مانده ام حیران و گیج و هاج و واج
زیر بار زندگی زاییده ام
بسته ام بر زخم ها مرهم ز زاج (۳*)
هی مرا منشین قضاوت کن عزیز
Only my god می تواند کرد judge
چشم و گوشت ای مجرد بازکن
بر خوشی هایت مزن چوب حراج
نکته ها دارد بسی عقد نکاح
چون قلمچی ، تستِ خیلی سبز و گاج
این نصیحت را نگه دار از" نبی"
زن مگیر و خط بکش بر ازدواج
۱. ابتهاج = شادی ، خوشی ۲.زجاج = شیشه ۳. زاج = دارویی که درقدیم بر زخم میبستند ۴.(جاج) Judge= قضاوت کردن
بیت اول با الهام از شعر معروف
آنچه شیران را کند روبَه مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج
طنزی بسیار زیبا و شورانگیز بود