سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        عرق شرم

        شعری از

        باقر رمزی ( باصر )

        از دفتر غلام قمر نوع شعر قطعه

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۰۹ شماره ثبت ۹۸۹۷۸
          بازدید : ۲۴۶   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        در خانه‌ای متروک
        و در اتاقی پر از انزوا
        به دیواری پر از درزهای قرون،
        به پنجره‌ای خیره بودم
        که دیواری در پشت آن بود.
        درِ اتاقم از درون قفل بود
        از دست آشنایان مجازی‌ام
        و در دستم لیوان خالی لب‌پَر،
        چراغی عالی‌نسب
        که دریچه‌ی آن بدون طلق بود
        و ادای گرما را در می‌آورد
        و یک فانوس سوخته
        که بر دیوار ناامیدی‌ام آویزان شده بود.
        دلم از روزگار و مردمانش،
        غمین و چشمانم از فرط اشک،
        نابینا و لبهایم چنان می‌لرزید
        که گویی بزرگترین ریشتر بم
        به آن سرایت کرده است.
        گوشهایم وزوز خود را اصلاً فراموش نمی‌کرد
        و کمر خمیده‌ام ملتمسانه
        دست نیاز به سمت
        استوارترین کمپانی هند شرقیِ عصا دراز کرده بود.
        بازوان نحیفم تشنه‌ی
        سرنگهای ب‌کمپلکس و ب‌دوازده بود.
        قلیان دودآلودم در کنار بشقاب گشنگی من،
        به حیاط خیره شده بود
        و حیاط خانه‌ام پر بود از
        برگهای نومیدی.
        بیا و آسمان عقیم مرا
        با نسیم راکد آن ببین،
        ببین چگونه در کوچه‌ی بن‌بست حوالی‌ام،
        برفها جای پایی را نشان نمی‌دهند.
        فکر خودآزاری و خودسوزی
        امان مرا بریده است
        و در قاب تصویر خاطرات زندگی‌ام
        به قدری غبار نشسته است
        که با هیچ پفی غبارروبی نمی‌شود.
        آینه‌ی زنگارگرفته‌ی وجودم
        خلأ انعکاس را احساس می‌کند.
        پلکان سیمانی سرایم
        هشدار سقوط آزاد را فریاد می‌زند
        و در گلدانهایم تماماً کاکتوس است
        که جوانه می‌زند.
        درختی که در عمق حیاط خلوتم خمیده،
        مجنون است و به زیر آن لیلایی نیست.
        ناودانهای کنج مَحبَسَم،
        سالهاست که سنگ خشکسالی را به سینه می‌زنند
        و حقه‌های تگرگ بی‌رحم زمانه،
        حتی به شیروانی‌ها هم رحم نکردند
        و نمی‌کنند.
        صدایم از سکوت بلندتر نمی‌شود
        و انگشتانم در لابه‌لای گیسوان سفیدم
        زندانی اند.
        آری،
        کتانی آدیداس میراث گذشتگانم
        به تمامی رهگذران پوزخند می‌زند
        و در هر سجاده‌ام هزاران سجده‌ی سهو
        موج می‌زند
        و در کنار سجده‌گاهم
        تسبیحی از ورد مدام است
        که به لکنت شبیه است.
        قابلمه‌ی تهی مرا ببین که چگونه در حسرت دانه‌ای گندم
        به جوش آمده است
        و کلاهی که از قضاوت دیگران دست بر نمی‌دارد.
        هر روزه سفره‌ام را برای نان امید
        باز می‌کنم
        که شاید...
        امّا...
        سینه‌ام از سوز درونم سوخته است
        و کماکان در راه آغازی بی‌پایان
        قدم بر می‌دارم.
        لنگ شیشه‌پاک‌کن من
        که در سر هر چهارراه مرا یاری می‌کند
        بهترین یار من است
        که می‌داند عرق شرم چه مزّه‌ای دارد؟
        رنگین‌کمان پینه‌های کت و شلوارم
        همه را به خنده وا می‌دارد
        و من به خود می‌بالم
        که چه افتخاری است که دیگران را بخندانم.
        البته در مسیر مردگی‌ام
        افرادی هم هستند که دلهای پاکشان
        به اندازه‌ی لقمه‌ای به گریه می‌افتد.
        یک شب که در زیر شمد وحشتزای خود
        خوابیده بودم
        به کف دستان پوچم نگاهی انداختم
        و از تاولهای آن به خود آمدم،
        ولی قدرت فراموشی به قدری زیاد بود
        که قبل و بعد مشاهده را به یاد ندارم.
        زیرسیگاری‌ام
        جای سوزن انداختن نیست
        و در باغچه‌ی رؤیاهایم
        مقبره‌ای برایم نمایان است.
        باقر رمزی باصر
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۷:۳۲
        درود بزرگوار
        جالب و زیبا بود خندانک
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۶:۰۷
        درود ها جناب رمزی
        قلمتان نویسا
        🌹🌹🌹🌹🌹
        بهنود کیمیائی
        چهارشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۷:۰۳
        خندانک
        مجتبی شهنی
        چهارشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۱۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        پنجشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۳۵
        درود استاد رمزی عزیز خندانک
        بسیار بسیار غمگین بود خندانک
        الهی که دلتان شاد و حالتان خوب باشد خندانک خندانک خندانک
        طوبی آهنگران
        شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۳۹
        سلام بزرگوار
        دورد بر شما
        میترا طباطبایی نیا
        شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۲۶
        با درود و احترام
        بسیار عالی و زیبا
        پاینده باشید خندانک 🙏
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3