کی میروی از چشم من جانان من، ای اشک ای اشک
ازچشم من افتاده ی، افتاده ای، ای اشک ای اشک
من مانده ام یکباره ازچشمِ ترم ،گیرم تورا باز
از شکوه لب هرگز نمی گیری چرا، ای اشک ای اشک
می سوزی ام، در سوز دل وقتی که من ،درگیرم عشقم
یک شب تو بر، حال زارم گریه کن ،ای اشک ای اشک
دانم تو هم مانند من احساس داری ، بی قراری
از چیست ؟می آیی که من دلخسته ام،ای اشک ای اشک
می گیرمت ای جان تورا در گرمیِ آغوش رخسار
وقتی که می آیی به تنهایی مرا ،ای اشک ای اشک
دیشب،پریشان خاطر وافسرده وآزرده بودم
گرم آفرین ،دلشاد کردی آمدی ،ای اشک ای اشک
گفتی مرا در خنده ام دیگر نمی خواهی ببینی
با خنده ی تلخی چرا ویران شدم ،ای اشک ای اشک
از بس زلال وبی ریایی طاقت هجران ندارم
دیوانه ومفتونِ دیدارِتوام ،ای اشک ای اشک
چون بی خبر تو ناکهان از دامن دیده درآیی
از این خبر مستانه می بویم ترا ،ای اشک ای اشک
با تو من ِدلسوخته هم خانه ی غربت پرستیم
وقتی درِ چشمم به رویتِ می گشایم ،ای اشک ای اشک
دانم گرفتاری تو هم جز من دگر یاری نداری
همبستر شام وسحرگاه منی ،ای اشک ای اشک
یکسان زچشمانم شمارش می شوی جاری همیشه
برتر زعدلِ تو ندیدم بی گمان ،ای اشک ای اشک
وقتی پر از گرد سفر ازچشم من دل می ربایی
دیوانه ات می گردم ومی خواهمت ،ای اشک ای اشک
خو کرده ام با مهرِتو ای جاری زیبای شبها
یک لحظه ازمن تو جدا هرگز نشو ،ای اشک ای اشک
از آن تو این دیده ی خیس من واین رهگذارش
سیلاب شو شادی ببر از خانه ام ،ای اشک ای اشک
حمیدرضا نصرآبادی (طوفان)
بسیار زیبا و غمگین بود
موفق باشید