#طنزیمات_ادبی_از_هر_دری_سخنی
#توهّم_شاعری؟!
🌻🌷🌻🌷🌻
در چشمِ خودم برتر، از خواجهء شیرازم!!!
زیرا به خیالِ خود، یک شاعرِ تکتازم!
اینقدر توهّم را، باید چه کنم آخر؟
در پیشِ سخندانان، گر فاش شود رازم!
در خانهء خود مرغی، بی بال و پَرم امّا
در خانهء همسایه، وقتی بروَم غازم!
یک شاعرِ بیکارم، با این همه خرج و بَرج
اما چه کنم بی پول، بی قدرتِ اعجازم!
گاه از غمِ دل گویم، گاهی فقط از شادی
در اوجِ فلاکت هم، یک شاعرِ طنّازم!
اشعارِ تری دارم در عاشقی و عرفان
در جادّهء طنزیم، یک خودروی پُر گازم!
هرچند که اشعارم، خوب و نمکین هستند
امّا به خودم مثلِ، یک عدّه نمینازم!
مشتاقِ غزلخوانی، با نغمهء سنتورم
گاه از سرِ بیکاری، دنبالِ رپ و جازم!
بر پارچه حسّاسم، وقتی که تنِ یار است
زیرا که در آن موقع، در کسوتِ بزّازم!
در جمعِ کبوترها، یک قرقیِ تیز و بُز
از بینِ پرستوها، دیوانهء سانازم!
البتّه پس از او هم، دنبالِ زری هستم
هر چند همین الآن، در خانهء مهنازم!
مانندِ مسافرها، هر عید که میآید
یا عازمِ اهوازم، یا عازمِ شیرازم!
هر وقت که میرفتم، تا خانهء دلدارم
از پنجره بابایش، میکرد وراندازم!
سُر خوردم و افتادم، چون سَر به هوا بودم
یک روز که بودم با، آن دلبرِ غمّازم!
"من" ناله که میکردم، "او" گوش فرا میداد
با شیطنتی پیدا، تا بشنود آوازم!
دلخور شدم از او و، با خشم درِ گوشش
گفتم پس از این با تو، اینطور نمیسازم!
رفت و به من این را گفت: گورِ پدرِ عشقت!
ای کرکسِ بدهیکل! من پیشِ تو یک بازم!
از من عصبانی باش آن طور که می خواهی
دستت نرسد بر من، چون عازمِ قفقازم!
او قهر کنان رفت و، دیدم که به دور از، او
چون کتریِ جوشانی، انگار سرِ گازم!
گفتم که بیا برگرد، این بار سر و جان را
با هر چه ندارم را، در راهِ تو میبازم!
باید بخرم روزی، یک حلقه برای او
تا جور شود پولش، در فکرِ پس اندازم!
در راهِ رسیدن تا، غمخانهء عشقِ خود
هم نقطهء پایانم، هم نقطهء آغازم!
چیزی نشود عاید، از یار مرا دیگر
بر دامنِ مهرِ او، چون دست نمییازم!
آدابِ هوایش را، باید که بیاموزم
در عرصهء مرغِ عشق، چون عاشقِ پروازم!
چشمم شده دیگر "تار" از "شوری" خود، گویا
آوازِ پُر از حزنی، در "گوشهء شهنازم"!
چون یک موتورِ کولر، دائم دوَران دارم
پروانه صفت، امّا افسوس که تکفازم!
۱- این گِل که لگد کردم، "پُر" بوده و بیهوده
زیرا که همه "خشت" است، آن شعر که می سازم!
۲- کردم سرِهمبندی، از آن چه فراهم بود
لذّت ببری شاید، از بازیِ الفاظم!
#محمدعلی_سليماني_مقدم ۰۴-۰۱-۱۴۰۰
⚘🍀⚘
۱- (لاف از سخن چو دُر توان زد
آن "خشت" بوَد که "پُر" توان زد)
(جناب نظامی)
⚘🍀⚘
۲- الفاظ با بقیه، همقافیه نیست.
میلاد حضرت علی اکبر(س)
و روز جوان مبارک