کنسرت پابرهنه
پایان صفحه شروع زندگی نو.
در ایستگاه زمان نشسته بود
و با آهنگ آن شعر سپید میخواند
فریاد غزل های بی کلام
زندان رهایش کرده بود
بادردی در پا تیری در کمر و پاهایی برهنه
بیکار
دلش عاجدار بود و یخچال خانه پر از خالی
پایان کاست شروع زندگی نو
پل عابر پیاده با نمایی تاریک .
شب یخ زده بود در مسیری باریک .
روی پل نشسته
بدون آلت موسیقی
پل های سعودی برای پرتاب
سرما .
ایستاده بود با شمشیر
آهنگ سلطان❤ها با لب و دهان
هاها..هاهاهاهاهاااا...هاها..هاها
......
عابران پیاده
با پولی سیاه
هاها..هاهاهاهاهاااا...هاها..هاها
جیغ و بوق مردم خوش از راه دور
سوت و چراغ عروسی با سس شور
پایان سی دی شروع زندگی نو
آسمان خسته بود
مرد هم خسته بود
آسمان غُرغُر می کرد
مرد هم غُرغُر می کرد
آسمان گریه می کرد
مرد گریه نمی کرد مرد در آسمان بود
یقه ام را گرفته بود
قفل کلماتی سخت
صدای جیغ و فریاد عابران روی پل
برای کنسرت پابرهنه
نعره آمبولانس از راه دور
مرد
از آسمان نگاه میکرد و با چشمانش میگفت
...
...
پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت .
..
..
.. شاعر محمد رضا خوشرو .... ۹۹.۱۰.۲۵
بیت آخر محمد کاظم کاظمی
اللّهم ّاِنّی اَعُوذُ بِکَ من الکُفرِ و الفَقرِ
بار خدایا من از فکر فقر به تو پناه میبرم .
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
دستمریزاد