سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 28 فروردين 1403
    8 شوال 1445
      Tuesday 16 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۲۸ فروردين

        منم آن افسر جنگی...

        شعری از

        بهروز رحمتی (سکوت شب)

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۲۹ شماره ثبت ۹۳۵۵۸
          بازدید : ۱۲۲   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهروز رحمتی (سکوت شب)

        دو دست و پایِ خود را من به زلفِ یار میبندم...
        رها گر سازدم یک بار ، مـــــن بســــیار میبندم...
        ســرم را میگزارم شب به بالش اشک میریزم...
        و عـکست را به رویِ شانـــه ی دیــوار میبندم...
        منــم آن افـسرِ جنگی ، اسیرم گر شوی روزی...
        تو را با بوســه های خـــود "دمِ رگبار" میبندم... 
        شکنجه میدهم دزدی ، که دزدیده ز من عشقم...
        و از مــــوی شرابــــی اش ، طنابِ دار میبندم...
        نخواهم جز لبت کامی، که مستی ام بیفزاید...
        از آن پیمانــه لب با نـخ نـــخِ ســیگار میبندم...
        نیـفــتاده ســـت تا دلـــــم در زیـرِ پای تــــو...
        دلــــم با تارِ گیســویــت کـم و بسیار میبندم...
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ ۰۹:۲۲
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود
        مخاطب کیست؟
        او یا تو؟
        یلدا مبارک خندانک
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۵۱
        درووودتان مهربان... سایه ی معشوق اگر افتد، بر عاشق چه شد؟! ما به او محتاج بودیم و او به ما مشتاق بود... "حضرت حافظ" قطعا هر آنکس که عاشق است ، عطش دارد و بیقرار است... "عرض ادب بسیار دارم پدر عزیزم" 🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۲۹
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        در غزلت
        شور ایمان است
        آواز دلدادگی فراوان است
        معنی عشق
        زیر باران است
        همان است
        که دل خواهان است
        طلوع صبح در آن
        تابان است
        خندانک خندانک یادای شما به خیروخوشی خندانک خندانک
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۴۴
        درووودها بر شما بزرگمهر... که با نسیمِ دل انگیزت ، باغِ دل و جان را مینوازی و نم نم باران زلالینه ات، برگ برگِ غزلهایم را سرشار از طراوت و تازگی می سازند... یلدا بر شما و عزیزانت فرخنده باد🍷🍷 🙏🙏🙏 حالیا فالِ غـــــزل را همــه خـواجـو بزنید... دلِ خود را ؛گره ای کور به مویش بـزنید... تا نــمیرد دگـــر حافظِ در سایــــه ی زلــف... کاکُلِ شاخِ نباتـش، کمــــــی آنسو بزنیـــد... ساقــــیِ بلخ بیایــد ؛ مِـــــــیِ شیراز بده... غــــمِ عالـم نخورید،خــنده کنید کف بزنید... سرم از شوقِ دلــم، تا به ابــد شیفته اسـت... در کنارِ مــــــن عاشق ؛ همــــگی دف بزنید... بشکنید هر چه غرور است به رهِ عشق همه... پای معشوقه ی خــــود یک کمی زانو بزنید... دخـــترانِ دهِ مـا فصل بهار نــــزدیک است... حــــالیا فالِ غــزل را همــــه خواجو بزنید... غزلی از دهه ی هشتاد آفتابی ، تقدیم به وجودتان... بهروز(سکوت شب) 🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        بهروز ابراهیمیان
        يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۱۶
        درود بزرگوار
        دلنشین و زیباست خندانک
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۴۳
        درووود بر شما بزرگمهر... که با نسیمِ دل انگیزت ، باغِ دل و جان را مینوازی و نم نم باران زلالینه ات، برگ برگِ غزلهایم را سرشار از طراوت و تازگی می سازند... یلدا بر شما و عزیزانت فرخنده باد🍷🍷 🙏🙏🙏 حالیا فالِ غـــــزل را همــه خـواجـو بزنید... دلِ خود را ؛گره ای کور به مویش بـزنید... تا نــمیرد دگـــر حافظِ در سایــــه ی زلــف... کاکُلِ شاخِ نباتـش، کمــــــی آنسو بزنیـــد... ساقــــیِ بلخ بیایــد ؛ مِـــــــیِ شیراز بده... غــــمِ عالـم نخورید،خــنده کنید کف بزنید... سرم از شوقِ دلــم، تا به ابــد شیفته اسـت... در کنارِ مــــــن عاشق ؛ همــــگی دف بزنید... بشکنید هر چه غرور است به رهِ عشق همه... پای معشوقه ی خــــود یک کمی زانو بزنید... دخـــترانِ دهِ مـا فصل بهار نــــزدیک است... حــــالیا فالِ غــزل را همــــه خواجو بزنید... غزلی از دهه ی هشتاد آفتابی ، تقدیم به وجودتان... بهروز(سکوت شب) 🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0