يکشنبه ۲ دی
ژولیده... شعری از بهروز رحمتی (سکوت شب)
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۰ ۰۲:۱۲ شماره ثبت ۱۰۵۴۴۹
بازدید : ۱۶۰ | نظرات : ۲
|
دفاتر شعر بهروز رحمتی (سکوت شب)
آخرین اشعار ناب بهروز رحمتی (سکوت شب)
|
ز یارِ اصلِ تهرانی ، خبــــــر گـــــویا نمـــی آیـــــد
سه سالی میشود دیگــــــر ، لـــبِ دریا نمــــی آید
غــــروبِ سرخ و نارنجی ، کنارِ بنـــدرِ شرجــــــی
بدونِ عطــــرِ گیسویش ، نفـــس بالا نمــــی آیـــد
چه حاصل دارم از ساحل از این سلفی گرفتن ها
لباسِ ساده ی مشکــــی ، به مـــــن زیبا ، نمی آید
شـــدم ژولیده بعـــد از تو ، لباسِ تیره میپوشـــم
پس از تو خنده ای حتی ، به این لب ها نمی آیـد
گذشت آن خاطراتِ تو گذشت آن خواب دیدن ها
دگر آن لحظه ی خوشبخت ، به این رویا نمـی آید
صدایت میزنم برگرد ، جنوبـــی کــــن جنونـت را
و از تهرانِ دود آلـــــود ، چــــرا لیلا نمــــی آیـد؟!
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.