پنجشنبه ۲۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
پادشاهی لجوج و بی بنیان
گفت مردم حسود و بدبینند
زان سبب جای قدر دانستن
سرکش و ناسپاس و پرکینند
مُلک ما گشته مثل خلدبرین
در جهانی که جمله مسکینند
عطر مُشک خُتن ز ما جوشد
دیگران گنده بو چو سرگینند
ما خبیر و بصیر و بیداریم
سایرین غرقِ خوابِ سنگینند
ما اگر ماست را سیه بینیم
شک مکن کل ماست ها اینند
قیر را هم بگو سفید چه باک
چون خلایق مریضِ تلقینند
ما که همواره خوب و دلشادیم
از چه مردم پریش و غمگینند
بی خبر از مقام قدسی ما
دشمن عدل و دین و آیینند
مردکِ خودپسند آخر گفت
توده ها لکه های ننگینند
غرقِ دریای شک و اوهامند
غافل از نقشه های رنگینند
پیرمردی فکور و اهل ادب
از همان ها که گنج دیرینند
از همان ها که در دل خشتی
پیچش مو به روشنی بینند
با متانت به پا شد و گفتش
مالکِ مُلک، این مساکینند
نه همین بندگانِ خدعه و زر
که خداوند تخت زرینند
خودستایی بِهِل که نخوت ها
باعثِ کینه های چرکینند
زان گذشته بدان که ملت ها
وصله ای از همان سلاطینند
از نژاد و تبار و جنسِ همند
پاره ای از جهان تکوینند
گر بخوانی متونِ عهد قدیم
مملو از درس های شیرینند
گرچه در گوش عده ای همچون
خواندن آیه های یاسینند
لیک کان و مکان تجربه اند
راه امن و امان و تسکینند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شعری بسیار زیبا و طنزی بغایت فاخر است
با آرزوی بهترینها برای شما