جمعه ۷ دی
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
(بدعهد)
اینجاپای صحبت شهرکه بنشینی
خستگی می بینی
غربت وغم
درددلهایی پرزدلتنگی
همه جالبریزازبرگ زر رنگی
آدمی اماخالی ازدل
جای دل تکه ی سنگی
کوس رسوایی کفتار
دزدی وکشتار
فتنه وآشوب...قربانگه جنگی
جای کفترهای شهر
پرزنان دراوج
میچرندخوکان
درمزرع خوبان
می خزنددرکوچه پس کوچه
مارهای زردوسیاه وسرخ زنگی
خانه هامتروک .....شهرهاویران
مردمان گریان
غربت سخت وطنم ایران
....درختان تنومندوبلنداما
سربزیرانداخته
کارشان ساخته
شاخ وبرگ خشکیده
می کشندازجان آه جانسوزی
درعروج سرسبزی وبی برگی
جنگل وحشی درخزان دلمرگی
یک حصارآتش دودپررنگی
...آن طرف طعنه
دشمنی کینه
هرهروکرکر
خنده بردرددل سینه
ای امان ازتو
آه وغم برتو
بی مرام بدعهد
خودبگوازچه ساکن ارگی
بی خبرازماتم ومرگی
روزگارسخت
سردی وزردی
بس که نامردی
...روزی گنجشکک
قسمت خوکی
زندگی بی نورپرزتاریکی
روبهیست اوضاع پرزنیرنگی
پس کجاست امید
رونق ونغمه آهنگی
گیجی ومنگی
شوخی وشنگی
یک دل سنگی
مارخوشرنگی....
بهاالدین داودپور.بامداد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حق پرداز بود و بسیار غمگین
ولعنت الله علی قوم الظالمین
تاریخ دُردای درد می نوشد همچنان
از دستِ ظالمان