عشق را راحت بده به مردمان
عشق باشد یادگاری بینمان
بیبهانه عشق ده بی هر دلیل
بیدلیلی عشق را به از دلیل
بُعد پیوند میان ماست عشق
درک همنوعان به سختیهاست عشق
عشق بر جان مینشیند داغ داغ
داغ عشق از سینهها محوش مباد
عشق آن بیعلّتی آموختن
احتیاط و شکّ و تضمین سوختن
سوخته دل میبرد راهی به جان
لمس جان سرّش نماید از جهان
جان ما در عشق چون مرغی رهاست
دور از این پرواز امّا مبتلاست
مبتلای حدّ و قانون و مکان
او نمیگنجد بجز در بیکران
عشق آن مفهوم بیپایانی است
آن محال زاده از انسانی است
عاشقان شیدای این گمراهیاند
بیغم از ننگ چنین رسواییاند
تا برون از بیکران غوطه خورند
وسعت جان را چشیده دل بُرند
از هر آن ذهنیّت محدودگر
که بریزدْشان به ظرفی کم خطر
چونکه لای پرده های تو به تو
بازمانده پیش چشمشان نکو
پس سپرده دل به روی این شگرف
زندگانی و مضامینش چه ژرف!
عاشق زیبایی و زشتی شوند
عاشق هم رنج و هم سختی شوند
تا که زشتیهایشان زیبا کند
رنجهاشان همچو گنج اغنا کند
عاشقی کن، جز که این عاشق شدن
این جهان کُلّش نیرزد جان من!
وقت مردن هرچه داری مال غیر
جز همین عشقی که میکردیش سِیر
عشق میتابد چنان در تار و پود
که بتابد از تو حتّی بَعدِ بود
غیر عشق اتلاف باشد زندگی
باقی عمر و همین تن خستگی
مایهٔ فرسایش و پوسیدگیست
هر چه جز عشقت که از دل زندگیست
مردهدل بر مردگان نزدیکتر
زندهدل در عشق پوید بیشتر!
Mim Mousavi
August 2020
در وصف حضرت عشق
دستمریزاد