سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
  • شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ‌.ش
16 شوال 1445
    Wednesday 24 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۵ ارديبهشت

      اتفاق

      شعری از

      پژمان بدری

      از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۰۳ شماره ثبت ۸۹۲۲۶
        بازدید : ۱۶۳۰   |    نظرات : ۶۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر پژمان بدری


      حسِ اتفاقی ناگوار
      به ترقوه ی تقویمم سنجاق شده
      اندوهگینم امّا
      معشوقِ من
      پشتِ احساسم به بودنت گرم ست
      در هر دست تو
      کیهان کلهری می کشد نفس
      که کمانچه ی کلمات را
      برای بغضِ دلم می نوازد

      باید از هر تیر چراغ برق شهر
      خورشید وجدانی آویزان کنم
      تا باطن های دود خواب گرفته
      بیدار شوند
      یکی بر شانه ی افکارم زد و گفت:
      "بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
      از یار آشنا سخن آشنا شنید"
      با من سخن بگو
      بگو چگونه از گونه های خیابان
      گازهای اشک آور خشم را
      پاک کنیم؟؟؟
      آن هنگام که نان های آجر شده
      طلبِ حق داشتند...

      گفتی:خواب دیده ای
      بر گور خواسته هایم
      بسیار اشک ریخته ای و
      زمان،
      صبح را خجالت زده
      زیر 'سیاه چادرِ شب'
      پیدا کرده است

      گریه نکن
      بیا در کوچه های اقبال
      قدم بزنیم
      تا از همهمه ی دلهره
      رها شویم
      .
      .
      .
      (بیرون و معابری عبوس
      درختانی شاخه به دست
      مشت هایی به هوا رفته)
      سیلی از غضب موج گرفت
      شلیکِ جیغ
      با
      صدای آمبولانس
      موسیقیِ رعب آوری می نواخت
      ما هم مات و مبهوت
      ناگهان گلوله ای در صراحی سینه ام نشست و
      چون مرا بوسیده بودی
      شطِ شراب راه افتاد
      چشم در چشم
      به آغوش بازوانت کشیده شدم
      بریده بریده
      آخرین واژگانم نردبانِ یعقوب اند
      من ____ در
      افقِ ____ نگاهت
      می ____ بینم
      روحِ ____پرندگانِ
      اسیر ____ بالِ
      پروازِ ____ قفس ها
      شده ____ اند!!


      پ_ن:
      شعر داخل گیومه از حضرت حافظ است.

      سیاه چادر نوعی چادرست که از موی بزسیاه توسط زنان عشایر بافته می شود.

      بر اساس کتاب پیدایش نردبان یعقوب نردبانی ست که از زمین به عرش می رسد.

      (من در افقِ نگاهت
      می بینم روح پرندگان اسیر
      بالِ پروازِ قفس ها شده اند!!)

      اتفاق
      پژمان بدری




      ۱۸
      اشتراک گذاری این شعر
      ۶۰ شاعر این شعر را خوانده اند

      مانا جمشیدی ( مهرداد )

      ،

      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

      ،

      آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

      ،

      فرشید افکاری

      ،

      محمد قنبرپور(مازیار)

      ،

      سحر غزانی

      ،

      نسرین تیموربخش

      ،

      منیژه قشقایی

      ،

      پژمان بدری

      ،

      مجید قلیچ خانی

      ،

      اميرحسين علاميان(اعتراض)

      ،

      عسل اسدیان

      ،

      مجتبی شفیعی (شاهرخ)

      ،

      گلاله محمدیان

      ،

      مهدیه میرزایی

      ،

      محمد حسین اخباری

      ،

      سلمان مولایی

      ،

      سید حاج احمدی زاده(ملحق)

      ،

      بهروز عسکرزاده

      ،

      مدیر ویراستاری

      ،

      محمد هادی(سورنا)

      ،

      عارف افشاری (جاوید الف)

      ،

      غلامعلی همایونی (شمیم)

      ،

      حمید رفیعی راد (کوروش)

      ،

      امنه نوری خانی( صحرا)

      ،

      امید کیانی (امید)

      ،

      عباسعلی استکی(چشمه)

      ،

      مهدی محمدی

      ،

      مریم رامجردی

      ،

      محبوبه امیری

      ،

      شعله(م جلیلی)

      ،

      حمید قلی پور

      ،

      سینا خواجه زاده

      ،

      حوریه دردانی حقیقی

      ،

      ویهان قسمت پور

      ،

      یزدان سعیدپور

      ،

      اصغر ناظمی

      ،

      هدیه جعفری تفرشی(هدیه)

      ،

      جمیله عجم(بانوی واژه ها)

      ،

      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      ،

      محمد امیری

      ،

      فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)

      ،

      حسین طلایی

      ،

      حامد صمیمی

      ،

      بهروز ابراهیمیان

      ،

      محمد راد

      ،

      قربانعلی فتحی (تختی)

      ،

      درویش حسین ندری

      ،

      امیررضا خانلاری (وکیل الشعرا)

      ،

      علیرضا شاه محمدی (عشاهیر)

      ،

      آرزو عباسی ( پاییزه)

      ،

      حدیث عبدلی (یارا)

      ،

      محمد نیما احمدی

      ،

      مجید فکری

      ،

      سارا شیخ محمدی ( دیانا )

      ،

      فروغ فرشیدفر

      ،

      محمد علی سلیمانی مقدم

      ،

      لیلا امریاس(پریسا)

      ،

      نانا شه دوست

      ،

      آرمان پرناک

      نقدها و نظرات
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      شنبه ۱ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۴۷
      درود جناب بدری بززگوار! خندانک

      امروز فرصتی دست داد، برگشتم نقدی در صفحه‌ی پربارتون بنویسم، دیدم دوستان محبّت کرده‌اند و کلی مطلب نوشته‌اند و خرسندم از شناخته شدن ارزش‌های سخنتون.

      طبق معمول معنای شعر رو نقد نمی‌کنم؛ زیرا هرچه بنویسم، آخرش، مصداق این بیت مولانا میشم که:
      هر کسی از ظن خود شد یار من
      از درون من نجست اسرار من
      و حرف آغاز و پایان را احساس و اندیشه‌ی شاعر می‌زنه.

      اندکی از آرایه‌های ادبی اثر زیباتون‌ رو برای مشتاقانِ این‌گونه بحث‌ها، بازمی‌گویم؛ امید که آموزنده باشد.

      خندانک خندانک خندانک خندانک

      یکی از ویژگی‌های بارز اشعارتون، مهارت در ساختن ترکیبات و اصطلاحات متعدّد و ناب هست.‌
      برخی از آرایه‌های ادبی شعر اتّفاق:

      _ اتفاقی ترقوه تقویم: واج‌آرایی.

      ترقوه‌ی تقویم: استعاره‌ی مکنیه. (تشخیص)

      _ در هر دست تو،/ کیهان کلهری می‌کشد نفس،/ که کمانچه‌ی کلمات را/ برای بغضِ دلم می‌نوازد:
      _ مراعات نظیر، واج‌آرایی و نیز تشبیه در این خطوط موج می‌زند و دیگر توضبحات رو برخی دوستان نوشته‌اند.

      _ خورشید وجدان: تشبیه بلیغ.

      _باطن‌های دودِ خواب گرفته: کنایه از غفلت و بی‌خبری.

      _ تضاد بین واژگان (خواب) و (بیدار) هم که بارز است.

      _ دودِ خواب: استعاره‌ی مکنیه. (با این تصویر که: انگار خواب به چراغ تازه خاموش شده‌ای تشبیه شده که دودش بلند است.)

      _شانه‌ی افکار: استعاره‌ی مکنیه، (تشخیص)

      _ آرایه‌ی تضمین در مصراعی از حافظ که در پی‌نوشت نیز بدان اشاره نموده‌اید.

      _ بگو چگونه از گونه‌های خیابان
      گازهای... : واج‌آرایی، (تکرار واج‌ صامت *گ* و مصوت بلند *او*)

      _ گونه‌های خیابان: استعاره‌ی مکنیه، (تشخیص)

      _گاز اشک‌آور خشم: تشبیه بلیغ

      _ آن هنگام که نان‌های آجر شده/ طلبِ حق داشتند:
      ضمن واج‌آرای و تکرار واج (آ)، و جناس ناقص بین (آن) و (نان)، تلمیح دارد به ضرب‌المثل:
       نان کسی را آجر کردن: به معنای کسی را بیکار کردن و قطع کردن روزی و درآمد کسی.

      _ (گور) و (اشک): مراعات نظیر.

      _ زمان،/ صبح را خجالت زده،/ زیر \\\'سیاه چادرِ شب\\\'/ پیدا کرده است:
      ضمن این‌که مراعات نظیر بین برخی از واژگان وجود دارد که جناب مانا اشاره کردند، استعاره‌ی مکنیه، (تشخیص) نیز در این بخش، نمایان است.

      _ بیا در کوچه‌های اقبال/ قدم بزنیم:
      مراعات نظیر بین (کوچه) و (قدم زدن)

      _ کوچه‌ی اقبال: تشبیه بلیغ.

      _ (اسارت) و (رها شویم): تضاد.

      _ ۰۰۰ این همه، همهمه‌ی دلهره رها شویم:
      واج‌آرایی (تکرار واج *ه*)

      _ (همه) و (همهمه): جناس متوّج.

      _ معابری عبوس: استعاره‌ی مکنیه، (تشخیص)

      _ درختانی شاخه به دست: استعاره‌ی مکنیه، (تشخیص)

      _ مشت‌هایی به هوا رفته:
      استعاره از شاخ و برگ درختان.
      شاخه: ۱_ شاخه‌ی درختان. ۲_ جام شراب که به شکل شاخ بود.
      که البته در اینجا، معنی دوم مورد نظر نیست و در معنای دومش، ایهام تناسب دارد با واژه‌ی (صراحی) در چند خط بعد.

      _ سیلی از غضب موج گرفت:
      می‌تواند به نوعی حسن تعلیل باشد.

      شلیکِ جیغ: استعاره‌ی مکنیه.

      _ ... صدای آمبولانس،/ موسیقیِ رعب آوری می‌نواخت:
      واج‌‌آرایی (تکرار وا‌جهای *آ* و *س*)؛ همراه با تصویرآفرینی زیبا.

      _ ما هم مات و مبهوت: واج‌آرای (تکرار واج *م*)

      _ ... در صراحی سینه‌ام نشست: واج‌آرایی.

      _ صراحی سینه: تشبیه بلیغ.

      _ ... شطِ شراب راه افتاد؛/ چشم در چشم،/ به آغوش بازوانت کشیده شدم:
      واج‌آرایی (تکرار واج *ش*) و تصویرآفرینی.

      _ شط شراب: تشبیه بلیغ.

      _ آخرین واژگانم، نردبانِ یعقوب‌اند: جمله تشبیه دارد. در مورد نردبان یعقوب هم که خودتان توضیح داده‌اید.

      _ افقِ نگاهت: تشبیه بلیغ.

      روحِ پرندگانِ اسیر، بالِ
      پروازِ قفس‌ها‌ شده‌اند!
      _مراعات نظیر و نیز تصویرآفرینی در قالب تشبیه و همراه با تضاد و پارادکسی که به ذهن متبادر می‌شود.
      خندانک خندانک خندانک

      در پایان ضمن تقدیر از شما جناب بدری بزرگوار، به خاطر اشتراک ترکیبات و اصطلاحات ناب، به عنوان یکی از مدیران افتخاری سایت وزین شعر ناب، خاطرنشان می‌کنم که:
      با توجّه به این‌که در سایت ادبی شعر ناب، شاعران نوپا نیز در کنار استادان عزیز اشعارشان را به اشتراک می‌گذارند و بسیاری از آنان تشنه‌ی آموختن زیبایی‌های سخن هستند، از جمله اهداف واکاوی آرایه‌های ادبی، آموزش به این دسته از عزیزان است.

      شاعرانه‌هایتان ماندگار! خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۲۲
      سلام مادرِ مادرانگی های مادرانه

      نه تنها دیگران بلکه خود منم از این توضیحات شفاف کنال استفاده رو میکنم
      برای استفاده از هر ترکیب تمام زوایای درونی،بیرونی و در نظر میگیرم تا معانی که ساطع میکنه رو پیدا کنم
      و عقیده ام اینه هر شعر باید حرف تازه یا ترکیبی نو برای گفتن داشته باشه اگر به این شکل عمل نکنه از پس رسالت خود بر نیامده...
      امید که این کمترین با فانوس راهنمایی شما قادر باشه فردی یا افرادی و به سمت ساحل ادبیات هدایت کنه...
      باز هم سپاس که بی دریغ حوصله ی و وقت خودتان و نثار چشمان این صفحه کردید خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۳۰
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۶:۵۸
      درود آقا پژمان بزرگوار خندانک

      چونان گذشته سرشار است از زیبایی‌های سخن و آرایه‌های ادبی دلنشین خندانک

      در سفرم. نت و وقتم اجازه نمیده بیشتر بنویسم‌.
      اگر عمری بود برمی‌گردم برای خوانش بهتر خندانک

      شاعرانه‌هایتان ماندگار خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۰۷
      و میدانم که برمیگردی ... چون مادران هرگز اولادشان را تنها نمیگذارند
      ارسال پاسخ
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۵۸
      سلام
      شما چنان و همیشه سرشار از آبشار لطف و مادرانگی هستید...
      باشید که این کلمات به فانوس راهنمایی های شما نیازمندند..
      سر دلتون سلامت خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۵۸
      خندانک خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۰۲
      خندانک خندانک خندانک
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۲۵
      درود داداش پژمان
      ما تهروني ها بخصوص
      بچه هاي پايين
      يه تيكه كلام قديمي داريم كه ميگيم:
      تونميري شاخسارو دراوردي،(شعرو) خوب و كامل
      افترشا كردي شعرو،چندجاي شعر خودتو ديدم
      چندجا ايده الت را،قلمت خاص است
      خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۱۵
      سلام بر پیرایش گر کلمات
      ما کرمانشاهی ها یه تیکه کلام با گویش لکی داریم

      گوجرتم

      این یعنی نهایت اخلاص در گفتن نوکرتم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۳۲
      و همچنين پيرايشگر لب و دهن
      خيلي خوب اين دو را مي اميزم بهم

      عجب گويش شيريني به به عالي خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۴۸
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      عباسعلی استکی(چشمه)
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۲۳
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و پر معنی است
      مبین مشکلات جامعه
      دستمریزاد خندانک
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      يکشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۰
      خندانک
      درودبرشما
      بسیارزیبا بود خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۱۴
      سلام بانو سپاس از لطف و همرعی شما خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۰۱
      درودها
      بسیار دلنشین و ارزشمند. سطربه سطر هنرپرور گویای اندیشه های متعالی معنای فلوطینی که در نورآویزِ چلچراغهایش هویداست . مرحبازنده باشید

      مرا یاد نردبانِ مولوی انداخت دلسروده زیباتان :

      بی زِ ابراهیم نمرودِ گران
      کرد با کرکس سفر بر آسمان
      گفت ابراهیم : ای مردِ سفر ... ( ادب ابراهیم س )
      کرکست من باشم اینَت خوبتر
      گر که از من تو بسازی نردبان
      بی پریدن برشوی بر آسمان
      (مولوی)

      سربلند بمانید
      قلم تان نویسای ارزش ها
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      سه شنبه ۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۱۲
      سلام و سپاس از کرامت کلمات شما...
      چه خوش خوشانی در دل این واژگان جاری شد وقتی با شعری از مولانا امضای امضا خوردند
      ممنونات خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۰۶
      سلام بر حضرت پژمان

      شعرتان را چندبار خواندم و از آنجا که افرادی مثل تو و مجید و سلمان را میشناسم که عادت دارید چیزی را لای سطور سرودتان مخفی کنید ، شعر را چندین بار حتی از آخر به اول خواندم راستش چیزی که شما به‌عنوان اتفاق از آن یاد کردید در واقع قانون است . چون اتفاق چیزی است که فقط یک بار می‌افتد و قانون اصلی است که همگان ملزم به رعایت و تحمل آن هستند . اما اگر این اتفاق را به شکل دیگری تعبیر کنیم یعنی چیزی که همه گیر است و همه بر آن توافق دارند آن وقت شعر شما هم معنی می شود . و در واقع به همین استناد است که می‌گویم عادت دارید پشتی ایهام یک واژه قایم شوید و این راز جذابیت شعر شما سه بزرگوار است و اما شعر :

      جان کلام این جاست که شاعر به گاز اشک آور و نان های آجر شده و شلیک جیغ و آژیر آمبولانس اشاره می کند و آن را اتفاق می داند که البته ناگوار است . اتفاق مردمانی که همگی ازجان سیر شده و آن را بر سر دست گرفتند تا در شعاری که سر میدادند و با صدای گلوله ها می آمیخت همگی به آن اتفاق پژمانی برسند .
      شعر بی نهایت آگاه است شعری است که روی هر کلمه می‌توان کتابی مفسرانه نوشت از همان کیهان کلهر که در سطر اول میان دست معشوق پنهان شده تا عشق را بنوازد ، خواننده خود را برای یک شعر تمام و سوپرایز پژمانی آماده می کند .

      با من سخن بگو
      بگو چگونه از گونه های خیابان
      گازهای اشک آور خشم را
      پاک کنیم؟؟؟
      آن هنگام که نان های آجر شده
      طلبِ حق داشتند...

      دقیقا جایی یا جاهایی خوانده ام که خدا و نان هر دو دو روی یک سکه اند . و یکجا هم سروده بودم :

      زن نام دیگر خداوندست
      همچنانکه نان
      همچنانکه عشق


      و اینجا اگر شاعر نان و حق را خواسته یا ناخواسته در یک خط دیده و سروده است نباید تعجب کنیم . طلب نان هم مثل طلب حق است که با تیغ آخته ی شمشیرها و داغی سرب گلوله ها به آن پاسخ داده اند . و راستی چگونه میشود خشم را که گازی ست اشک آور ، از خیابانها پاک کنیم ؟؟؟ اصولا کلمه ی خیابان همیشه بار پسامدرن داشته است . و این اولین بارم بود که ازین کلمه استفاده میکردم . چرا که شعر هم فراتر از مدرنیته بود .


      گفتی:خواب دیده ای
      بر گور خواسته هایم
      بسیار اشک ریخته ای و
      زمان،
      صبح را خجالت زده
      زیر \'سیاه چادرِ شب\'
      پیدا کرده است


      با مراعات نظیر زمان ، صبح و شب طرف هستیم . زمان مادر و قیم است . و صبح و شب زیردستان و یا فرزندان اویند . زمان البته محتسب است . و خاج میترا که بعدها صلیب رومیان شد هم استعاره از زمان بود ( که دو سمت کوتاهش بهار و پاییز و دو سمت درازش تابستان و زمستان هستند ) مهرپرستان معتقد بودند که باید مجرمان را به دست زمان داد تا گناهشان پاک و فراموش گردد به همین جهت خاج یا صلیب که نماد زمان بود برای تنبیه گناهکاران استفاده می‌شد .
      حالا اینجا زمان داروغه ای است که شب و روز را بغل هم و در حال معاشقه ای ممنوع پیدا کرده است ( و شاید هم تجاوزی یکطرفه چون دست و پا میزد ) تمام این تعابیر را فقط پژمان در یک کلمه و آن هم \"خجالت زده\" پنهان کرده بود . اما از دست مانا نمی‌شود فرار کرد و از طرفی خجالت با سرخی صورت همراه است و چه چیزی سرخ تر و شرمگین تر از فلق ؟؟؟ و اما این فقط روبنای سخن بود و زیر بنای آن را باید کاوید که ببینیم صبح و شب چه کسانی یا چه مفاهیمی هستند ؟ و چرا صبح باید زیر شب قرار بگیرد و به انقیاد ظلمت در آید ؟ و این انقیاد چه ارتباطی با نان آجر شده دارد ؟ و آیا آن صدای شلیک جیغ به این دست و پا زدنهای صبح ارتباط نداشت ؟؟

      و حرف آخر : خداوند تو را لعنت کند پژمان ، خواستم برم مثلا عدس صبحانه بخرم معلوم نیست دقیقا کجای شهرم ؟
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۱۵
      سلام شیخ الشیوخ
      وقتی تفاسیر مانایی پای یه شعر باشه لذت خوندن چکامه حتی برای خودم شاعرم دو چندان میشه...همیشه کلماتت سوادی به خورجین اطلاعاتم اضافه میکنه و ممنونات که بی دریغ مینویسی...
      راستی قانونی که گفتی اسمشو چی بذاریم؟؟؟
      برابری
      نابرابری
      دموکراسی یا؟؟؟
      یاد جمله ای از کتاب قلعه ی حیوانات افتادم:
      انسان ها برابرند اما بعضی ها برابرتر...
      به قول گاندی
      هستند انسانهایی که خدا را در هیبت یک قرص نان می بینند...
      بذار جواب سوالاتتو به دست همین کلمات شعر بسپارم

      بازم ممنون که هستی
      عدسی مهمون من ولی به حساب خودت خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سلمان مولایی
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۳۷
      سلام

      و

      پژمان جانان من

      اگر بخواهم از زیبایی های شعر بنویسم می توانم تا شب واژه به واژه ی آن را تشریح کنم و جمال اش را جلوه گر اما مانا ی شاعر در حد مجال خویش و حوصله ی جمع این کار را کرده است ، من اما دوست دارم به چند نکته ی کوچک و در عین حال مهم اشارتی داشته باشم ؛
      ۱) ترقوه ی تقویم ، از لحاظ زیبایی ظاهری بسیار خوب نشسته است و به لحاظ حروف مشترک با یکدیگر لذت جویی خواننده را به خوبی تغذیه می کند اما وجه‌شبه در این ترکیب چیست؟؟
      اگر تقویم را همان دفترچه ی ۳۶۵ برگی در نظر بگیریم که ایام در آن احصاء می شوند ترقوه اسمی شود مثلاً جلد سخت اش که در برابر کاغذ های پوست مانند ش بسیار سخت است اما اگر تقویم را مصداقی ذهنی از زمان در نظر گیریم و بعد زمان را شبیه انسانی بدانیم که ترقوه دارد تکلیف چیست ؟؟
      ترقوه درست بالای قلب و پایین گلو جای می گیرد یکی از نقاط استراتژیک در بدن محسوب می شود که از قضا با سایر همراهان اش وظیفه ی حفاظت از قلب و سیستم تنفس را نیز دارد پس می توانیم بگوییم که ترقوه در تقویم همان بزنگاه های معروف است که در پس و پیش اش حوادثی بسیار یا اهمیت قرار دارند و خود آبستن اتفاقاتی ست که در نهایت به محافظت از انسان و احساس او منتهی می شود، البته این از دیدگاه من بود شاید نگاه دوستان یا خود شاعر درست مقابل این دید یا بر خلاف اش باشد ...
      ۲) که کمانچه ی کلمات را ... می نوازد
      به زعم من در چنین مواردی که بین دو واژه و متعلقات شان علاقه ی شباهت برقرار می کنیم فعلی که برای شان به کار می‌بریم نیز باید به هر دوی این کلمات مرتبط باید که در این جا می نوازد فقط با کمانچه همخوانی دارد و کلمات را شامل نمی شود در حالی که اساس تشبیه و تم اصلی حرف شاعر شعر نوشتن است نه اجرای آهنگ پس فعل در حالت مطلوف باید به هر دو طرف تشبیه مرتبط باشد یا در حالت اجبار با سمتی که پایه تشبیه است ، مثلا کمانچه کلمات را به آتش می کشد ( این ترکیب فقط برای درک بهتر مطلب است ) که دقیقاً با استفاده از چنین فعلی ایهام استخدامی شکل می گیرد که به بار خیال شعر می افزاید ...
      ۳) تیر چراغ برق شهر
      تیر برق نیز همان معنای مورد نظر را می رساند و نیز تیر چراغ برق هم به همین منوال یعنی کلمات شهر و چراغ می توانند نباشند و نبودنشان نیز نه تنها آسیبی نمی رساند بلکه مانع از شکل گیری حشو می شود ...
      ۴) خورشید وجدان
      اگر چه وقتی صحبت از اتمام خواب است و بیداری لاجرم ذهن به سمت صبح و طلوع خورشید می رود اما از آن جا که شاعر می خواهد از هر تیر چراغ برقی یک عدد تز این ها بیاویزد به زعم من خورشید اغراق و غلو زیادی در خویش دارد برای وجدان آن هم با توجه به فضای عمومی شعر و بیشتر وجدان ها در این روزگاران نور شمع می توانند باشند یا کورسوی فانوس ...
      ۵) دود خواب گرفته
      اگر چه خواب در برابر بیداری تضاد است و دود خواب نیز ترکیبی دلنشین ولی به زعم من اگر خواب به کار نمی رفت و تشبیه به استعاره بدل می شد چالش بیشتری در ذهن مخاطب جهت ادراک اش پیدا می آمد ...
      ۶) گازهای اشک آور خشم
      از آن لحاظ که تاکید بر خشم است و هسته ی ترکیب می باشد پس می توان صفت را هم برای خشم به کار برد نه برای گاز و علاوه بر این به کار بردن اشک آور پس از خشم می تواند ترکیب آفریده شده را باز هم بدیع تر و زیباتر کند
      گازهای خشم اشک آور ...
      ۷) گلوله ای در صراحی سینه
      و
      شط شراب
      یکی از زیباترین قسمت های این شعر به دید من یافتن وجه شبهی شاعرانه و خیال انگیز برای ترکیب صراحی سینه است و اگر چه می توان شباهت های بین سینه و صراحی یافت ولی بدون شط شراب این تعبیر بسیار ابتر می شد ...
      ۸ ) بی تعارف اما باید بگویم که ؛ از
      بیرون و معابری ...
      تا
      می نواخت ...
      یک جور ناجوری ست و به این شعر نمی خورد انگار مال فضای دیگری ست و زبان دیگر به همین دلیل برای من هنگام خواندن شعر ، بوی شعار می داد و اگر این شعر و سایر بندها تا این اندازه که الان هستند قدرتمند نبودند کل شعر آسیبی جدی از این چند سطر می دید ...

      اما سخن آخر آن که ؛ چه این شعر و چه سایر شعرهای شاعر از آن دست هستند که توان میخکوب کردن هر خواننده ای را دارند چرا که اندیشه و زبان قدرتمندی در پس این اشعار نهفته است و نیز روحی آماده که آواز وحی را از دوردست ها با گوش دل می شنود و آن گاه ﴿ اتفاق ﴾ می افتد ...
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۱۰
      سلام محبوب ترین
      چه خوش آمدی و خوش طبع نوشتی و مارو از شراب دانشت مدهوش کردی...
      هر شعر جدید که منتشر میکنیم پلی هستش برا ی یاد گیری بیشتر که توسط شما عزیزان و بزرگان ادیب سنگ فرش شده...
      کرانه ی لطفت نامتناهی...
      ترقوی تقویمم=صراحی سینه
      و چه خوب دیدگاهت و راجع به این بند بیان کردی و لایق دونستی که آگاه ترم کنی
      در بعضی اشعار (بزرگان) خوانده بودم که برای زیبایی کلام افعال واقعه ی دیگه ایو به اتفاق دیگه نسبت داده بودند برای آشنایی زدایی بیشتر..
      و چه خوب و نکته سنج این رشته رو گرفتی و به من گوشزد کردی که حواسم و جمع کنم که هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
      بیشتر اوقات ترکیباتی که میسازم برای اینکه هدف ذهنی ام مشخص شه غلو و تتابع داره و این کاملا عامدانه اس...
      و چه بهتر بگم چه شور و شعفی برای دوباره سرودن در این کلمات زاده میشه وقتی حضرت مولایی این واژگان عصا بدست و راهنمایی میکنه...
      چه اتفاقی از این بالاتر؟؟؟؟
      مخلصاااااااااااات دربست خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۴۶
      هنرهای هفت گانه دارای اشتراکاتی هستند که در این مجال می خوام وجه تشابه
      سینما
      شعر
      نقاشی و بررسی کنم
      سینما و نقاشی در فرم و ساختار نقش می بندن و شعر از زهدانِ زبان زاییده میشه که وجه تشابه آنها تصویرِ
      برای مثال در سینمای صامت
      وقتی بازیگر دیالوگی نداشت کارگردان از فرم اکت کاراکتر، میزانسن و...محتوای مورد نظر و به مخاطب القا میکرد
      مثلا در فیلم مرد عوضی هیچکاک سکانسی در نمایی تاریک سایه های دو پلیس با نور و حرکت دوربین بر سایه ی شخصیت اصلی غالبِ برای تزریق ترس از پلیس در سکانس های بعد...به این روش اصطلاحا از فرم محتوا ساختن گفته میشه
      نقاشی هم که هنر خلق تصویرست
      در شعر نیز چون با کلمات فضاسازی میکنیم می توان خالق تصاویر بدیعی باشیم
      حال اگر این سه هنر برای آفرینش شعری باهم ادغام شوند
      فرزندی به نام شعر فیلم یا شعر نقاشی به دنیا میاد
      که با نحوه ی چیدمان کلمات می خواد محتوا یا تصویری و برای خواننده نمایش بده
      به عنوان مثال در همین شعر اتفاق
      در پایان بندی
      بریده بریده حرف زدن کاراکتر با قطعه قطعه کردن کلمات
      و
      نردبان یعقوب با پلکانی کردن واژگان نشان داده شده
      یا در شعر هیزم صحنه ی تحریر پرندگان با تکرار بعضی حروف رخ پیدا کرده ...
      در چامک ها نیز از این بازی های کلامی فرمیک استفاده میشه

      خلاصه خواستم با این توضیحات
      نظر شما دوستان عزیز و در مورد این شکل گیری شعری جویا شم؟؟؟؟
      محبوبه امیری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۱۵
      با درود بی مرز و عرض ادب و احترام ...

      جناب پژمان بدری بزرگوار و گرامی
      ...
      “ در هر دست تو
      کیهان کلهری می کشد نفس
      که کمانچه ی کلمات را
      برای بغضِ دلم می نوازد “

      تنها همین یک بند برای شهادت دادن به قابلیت قلم
      شاعر کفایت می کند و این کلامی بر اساس توصیف و
      تحسین نیست بلکه با کمی بررسی می توان زیبایی های
      آن را جلوه گرانه به چشم دید .
      “ دست ، کیهان کلهر ، کمانچه و نواختن “
      قرار گرفتن این واژه ها در راستای هم و آن گاه افزوده شدن
      خیال شاعرانه به جمع شان آن چنان تصویر مخیلی را خلق
      کرده است که گوش از شنیدن اش و چشم از دیدن اش و ذهن
      از ادراک اش به اوج لذتی ادبی نایل می شود
      و این اتفاق نه تنها در این بند که در اکثر بندهای شعر به وضوح
      قابل دیدن است و بی گمان منظور از به وضوح دیدن رو بودن دست شاعر در طول شعر
      نیست و همان گونه که در نقد بزرگان گفته شد شعر در لفافه ای معتدل پیچیده و عرضه
      می شود اما منظور نویسنده از وضوح آن شفافیت زلال است که همچون رودی در طول
      شعر در جریان بوده و عطر تازگی و طراوت اش را در لابه لای تمام واژه ها پخش می کند .

      خندانک خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      شنبه ۱ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۱۶
      سلام بانو امیری
      تنها وجود شما شهادت بر این مطلب است که این کلمات در پوست خودشون نمیگنجند وقتی دست لطف شما آنها را نوازش میکند

      آی نفسم گرفت یه خط ادبی نوشتم خندانک خندانک
      همیشه ترکیب سازی های بدیع و جایگذاری اونا تتو مکان مناسب ناخودآگاه شعرو کمی تا حدودی به لفافه میبره نه مثل بعضی شعرهایی که انیشتین هم پشت فرمونِ اون کلمات بشینه نمیتونه کشف کنه شاعر چی گفته که اصولا شاعرای امروزی بی مایگی کاراشونو پشت سنگر این به اصطلاح پیچیدگی مخفی میکنن...

      سپاس از حضورتون خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۰۰
      شعر زیبایتان عالی بود
      درود بر ذوق شما ارجمند
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۰۳
      سلام
      قدم رنجه نمودن شما هم به این کلبه ی کلمات زمستان زده زیبا بود خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد قنبرپور(مازیار)
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۰۵
      سلام دوست خوبم خیلی زیبا بود شعرت
      و سپید گوی هنر مند و کم نظیر درود بر شما⁦🏵️⁩⁦❤️⁩🌷💓⁦🏵️⁩⁦❤️⁩🥀💓💓
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۱۷
      سلام بر یگانه مازیار قلبم
      این سپید به قربان قدمت
      تو دوستی اما برای دلم دوست تر خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سحر غزانی
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۲۲
      درودها جناب بدر ی خندانک خندانک

      چقدر این شعر قشنگ بود😭
      و چقدررر رمانتیک😣😣
      واقعا لذت بردم
      دلنشین بود و جاذبه داشت
      ذکاوت شاعرانه شما در بند بند کلماتش موج میزند
      و امواج خیال انگیز را به ذهن خواننده میتاباند
      هزاران گل آفتاب گردان تقدیم شما و شعرتان🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۲۰
      سلام بر سحر شاعره ای که شیره ی خورشید توو اسمش تزریق شده
      تراژدیست این زندگی
      گاهی برای نان
      گاهی برای تنهایی
      گاهی برای این گاهی ها....
      هزاران سحر تقدیم خودت چون گلی خوشبوتر از این پیدا نکردم خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      نسرین تیموربخش
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۲۸
      دلنشین بود و هرلحظش هیجان کشف معمارو داشت.
      سایتون مستدام آقا خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۲۹
      سلام گل نسرین
      دلنشین تر اینه که بوستان مهرت رو سر این کلمات سایه انداخته
      مخلصات خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۲۲
      سلام گل نسرین
      دلنشین تر که بوستان مهرت رو سر این کلمات سایه انداخته...
      مخلصات خندانک خندانک خندانک
      عسل اسدیان
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۵۵
      درود

      حرفی نیست جز خواندن سپیدی زیبا و روح نواز

      دستمریزاد

      قلمتان مانا

      خندانک خندانک خندانک

      خندانک خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۱۸
      سلام به قول مولانا

      زهر عالم همه عسسسسلللل شد

      تا شهد تو در میانه دیدم خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهدیه میرزایی
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۱۸
      سلام پژمان

      چه سروده ی زیبایی... و این بغض، چه کیهان بزرگی است که معشوق قدم می‌زند...
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۱۹
      سلام نگارنده ی نقشهای خیالی تر از خیال
      قلموی محبتت چه خوش نقش مهرت را میکشد خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      بهروز عسکرزاده
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۵۱
      با درود و احترام

      آفریدۀ ارجمندتان فریاد درد مشترک ما "مردم" است به زبانی که می‌شد در فضایی که نفس می‌کشیم، گفت. جلوه‌هایی از آن را در سیلابهای خشم مقدس دیده‌ایم... مردم را در گیومه نوشتم تا مفهوم اراده شده از آن را تفکیک کرده باشم از مفهوم اراده کردۀ برخی سم‌درشتان از آن و "ملت"؛ که گاهی (و این گاهی کم هم نیست) از مردم یا ملت، خود اراده می‌کنند، نه مردم واقعی...

      بر برگ‌برگِ دفترِ میهن دویده خون.
      رودِ روانِ کوه و در و دشت نیلگون.
      همبستگیِ مردمِ آزاده بیشِ بیش
      بدرامِ کورگامِ ستم باد سرنگون.

      نردبان آن رؤیای یعقوب (پیدایش 28: 12) نردبانی است از زمین تا تخت برین، یک سرش بر زمین استوار و سر دیگرش در آسمان برقرار است و فرشتگان خدا بر آن بالا‌ و پایین می‌روند... این نردبان را اشاره به مسیح (یوحنا 1: 51) هم دانسته‌اند. اما نردبانِ هفت‌پلۀ مهریان ـ که از آن به نور محض رسند ـ و جز به پای عشق و مهر نمی‌توان از آن بالا رفت، یا نردبانِ هاثور ـ ایزدبانویِ مصریِ آسمان ـ را می‌توان نمونه‌های دیرینه‌تر، و در نتیجه بنیادی‌تر از نردبان یعقوب و مسیح دانست.

      کلکتان بی‌گزند عزیز
      خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۲۴
      سلامی به صلابت کلماتی که اینجا کاشتی تقدیمت
      و سپاس بابت یادگاری های از جنس شعور که این کلبه رو لایقش دونستی... خندانک خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۵۷
      باید از هر تیر چراغ برق شهر
      خورشید وجدانی آویزان کنم
      تا باطن های دود خواب گرفته
      بیدار شوند

      این قسمت معانی بسیاری دارد خندانک
      فرشید افکاری
      فرشید افکاری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۱۷
      خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۲۵
      سلام بر دوست و همشهری خوبم
      قامتِ شادی هات مثل الف همیشه سرو قد.... خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      فرشید افکاری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۱۶
      درودها پژمان عزیز
      نظرها و نقدها رو هم خوندم عالی بود
      این عکس پروفایل من رفته تو فکر شعرت...
      و البته قلم از نوشتن ناتوان شده
      چقدر یک شعر میتونه کامل و عالی و ستودنی باشه؟ قلم هنرمند و ارزشمندت تحسین برانگیزه
      هر بخش از شعر رو که خوندم عالی و بی نظیره اثری بی نهایت ژرف و زیبا و دلنشین
      تبریک میگم بهت برای این اندیشه ی قوی و شعر فوق العاده
      پیروز باشی خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۲۸
      سلام فرشید جان
      چقدر یه فرد میتونه متواضع و خواستنی باشه؟؟؟
      مثل خودت
      ما جادو شده ی سینما کلمات مون هم تصویری شده...
      راستی چقدر فهم و درک تو اسم فامیلیت هست
      مثل وجود خودت خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      غلامعلی همایونی (شمیم)
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۳۷
      سلام و عرض ادب
      خدا قوت و دستمریزاد
      عزت زیاد
      ⚘⚘⚘
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۲۹
      سلام جناب شمیم
      چه خوش رایحه شد با وجود شما این مکان خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مجتبی شفیعی (شاهرخ)
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۳۹
      سلام دوست خوبم
      افرین و چقدر خوب بود نقد های دوستان زیر شعرت
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      شنبه ۱ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۱۹
      سلام رفیق
      میگفتم یه جای کهر میلنگه
      تو نگو یه تاج سری نظر ننوشته بود
      دادا کجایی
      بیا که همیشه این کلمات بدون این فروتنی تو یتیمن...

      خاکات خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      یزدان سعیدپور
      سه شنبه ۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۶
      درود بر پژمان عزیز
      بسیار زیبا و پرمعنی و بیدارگر
      دمت‌گرم‌و سرت خوش باد استاد خندانک خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      سه شنبه ۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۱۵
      سلام بر همشهری دوست داشتی خودم
      دوستت دارم و دوست ترت خواهم داشت اگر به رفاقت قبولمان کنی نه این قبای استادی که بر تن ما خیلی بیداد میکند
      مخلصااااااات خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)
      سه شنبه ۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۱۶
      درودها بر شما بزرگوار
      بسیار زیبا و دلنشین و قوی بود
      دست مریزادددد
      برقرار باشید گرانقدر
      🌼🌼🌼
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۸
      سلام
      مالکِ قلبمی رفیق خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۵۴
      سلام ودرود برشما
      بسیار عالی وزیبا
      موفق باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۸
      سلام و چشمانم فرش حضورت دوست من خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      درویش حسین ندری
      چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۳:۳۵
      عالی بود احسنت
      لذت بردم 🌹🌹🌹🌹
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۹
      سلام و سپاس ما هم از جود شما لذت میبریم خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مجید فکری
      چهارشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۳۵
      درود بر شما زبیا بود خندانک خندانک : خندانک
      لیلا امریاس(پریسا)
      سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۳:۳۸
      سروده زیبا ئیست
      درود بر شما
      خندانک
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۱۱
      درود جناب بدری خندانک خندانک خندانک
      شعری به بلندای آزادی و عشق .
      اندیشه های نیکتان ماندگار خندانک

      درجنگ ارغوان و تیر
      آزادشدحزن قفس
      بهارسایه های سرو
      مرهم شد برزخم علف .

      کلاله های لادنی
      مستی بوته های یاس
      هنوز بوسه می زند نسیم
      برتن بی قرار تاک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۲۷
      سلام سیال ترین
      تو خودت مثنوی ترین شعر آزادی هستی
      به ارغوان باید آدرس تو رو بدم
      چاکرات خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۲۰
      آه اگر آزادی سرودی می خواند

      کوچک؛ همچون گلوگاه پرنده ای

      هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند

      سالیان بسیاری نمی بایست

      دریافتی را که

      هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ...

      درود جناب بدری گرانقدر، تراژدی دردناکی به تصویر کشیدید، توانایی قلمتان ستودنی ست خندانک
      پایدار باشید برادر ارجمند خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۲۱
      آه اگر همه ی گلها عطر تو را داشتند
      رایحه ی آزادی بر گلبرگ تقویم می نشست
      سلام
      تاج سر و چاکرات فراوان خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سه شنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۹ ۲۳:۲۲
      سلام سلام سلام پژمان عزیز
      بینهایت دلکش و زیبا بود
      قلمتون نویسا خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0