سه شنبه ۲۹ خرداد
خفقان شعری از مهدی ولی الهی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۸ شماره ثبت ۸۶۶۷۲
بازدید : ۱۷۵۳ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب مهدی ولی الهی
|
کنار پنجره ام تا نمیرم از خفقان
به چشمم از سرشب یک کلاغ زل زده است
تمام اهل خیابان عجیب مشکوک اند
به قلب کوچه ی ما لشکرِ مغول زده است؟
شب است وشاعرشب تاسپیده میگرید
غزل نشد به زبان قصیده می گرید
برای ما که به اعمال شاقه محکومیم
خدابه کنج بهشتش خزیده می گرید
بخوان مرا که بدانم نرفته ای ازمن
گرفته روی دلم را نشانه های لجن
به وزن و قافیه میخوانمت الهه شعر
بخوان مرا به زبان مفاعلن فعلن
رسیده ام به زمانی شبیه عصر حجر
درون غارم و تنهایی و هراسیدن
هجوم خاطره ای می برد به سوی محال
تلاش مسخره ام را برای خوابیدن
به اعتماد حباب امید می جنگم
منم و حکم دل و ازدحام برگه ی خشت
کمی برای سیاهی زبان بچرخانم
نمیشود که تمام شب ازستاره نوشت
مسافتی به درازای بند یک انگشت
برای درک حقیقت مسافتی کم نیست
عدالتی که خدا گفته منصفانه نبود
عذاب ما همه اش ازگناه آدم نیست
چه شرح حال عجیبی به خوردخوددادیم
در انجماد زمستان صدای مردادیم
قطارفهم سکوت ازکنارمان رد شد
به فکر فتح افق های تلخ فریادیم
نمک به دستی و پر ادعا که همدردی
کنار چوبه دارم بگو چه می کردی
همیشه سهم من اززندگی تناقض بود
چرانمی بری ای باد، هرچه آوردی
سرم برای تنم نقشه های شومی داشت
به اختیارخودم بود اگر کلاهم رفت
اگر دوباره حریف عواطفم نشوم
به مقصد هیجانات مرده خواهم رفت
شبیه پونه ام و ترس مار یعنی چه
برای درک غمم ترک یار یعنی چه
بگو خزان بشود سال وماه بعدازعشق
به حال یک گل مرده بهار یعنی چه
میان دشت کویریم و تشنه میمیریم
کسی خبر به مقامات آسمان بدهد
کجای جاده ی پرپیچ وخم زمین افتاد
همان که رفته به ماچشمه را نشان بدهد
قلم اگرچه غمم را به جنب وجوش آورد
سراغ دفتر شعرم دوباره می آیم
چه دوستان عجیبی احاطه ام کردند
برای آنکه بفهمم چقدر تنهایمم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موفق باشید