به نام یزدان پاک
(سه نیمایی قدیمی)
1)نامه به دوست
افرین بر غزل ناب خدا
مرحبا بر وزش خاطره ها
باز ز افکار پریشان سپهر
چشمه مثنوی روشن باران بارید
وزمین محو تماشای هنرمندی رب
وتو ای یار وفادار رضا
هر کجا اسب قزل پوش زمان را به نظاره هستی
دل گرمت پر از لذت وخوشحالی باد
.
.
.
2) داغ عشق
چشمم به راه دخت سحرگه نشسته بود
در عصر روز گذشته چه با شکوه
بر تخت ارغوانی مغرب نشسته بود
ان دم که می مکید لب شب را سپیده دم
یادم به یاد چشم تو پیوند خورده بود
در هر نفس دلم به تمنای بوی تو
در دست تند باد گریزان چه می دوید
گوشم ز شوق صدای تو می گرفت
ره را به هر صدا که از دور می رسید
باران خاطرات تو نم نم شبیه اشک
بر روی گونه هام چه ارام می شکفت
می ریخت بر زمین وزین خون دیده ام صد شعر عاشقانه وصد نغمه می شکفت
گفتی که غصه می برم از باغ قلب تو
با این گل شقایق و لاله که من در ان
خواهم نشاند وباز پرستاریش کنم
اما تو رفتی و این غصه قصه گشت
داغی به روی لاله قلبم
ز داغ عشق
.
.
.
3) زندگی جاری است
وتو لبخند زدی،آسمان هم خندید
باد هم عاشق شد و رضا از همشان عاشقتر
پس خدایم فرمود:زندگی جاری است
تا سرودی بر پاست
تا وفایی بر جاست
تا دلی هست که عاشق باشد
این چند نیمایی رو قبلا سرودم.برای من همواره یاداور احساسات قشنگی بودن،تقدیم به شما
بسیار زیبا و خوش آهنگ بودند
دستمریزاد
شاد باشید