روزگاری در جوانی سوروساتی داشتم
مثل هرکس لحظهها و خاطراتی داشتم
بر تنم پیراهن فردینی و دمپا بلند
ظاهری خوش هیکل و اندام لاتی داشتم
موی بور و ریش پرپشت و کلاه مخملی
کاملاً نظم و نظام و انضباطی داشتم
خُلق نرم و قلب گرم و مشتی لوطی مرام
مختصر گویم چنین عالی صفاتی داشتم
روزگاری شببهشب ، خانه به خانه دورهم
با رفیقان لحظهٔ شاد و نشاطی داشتم
فَروِهر ، نقش روی انگشتر بر انگشت ، نقرهای ؛
بر کمر گزلیک اصل صادراتی داشتم
زیر پا هرکس به نوعی داشت امّا من سوا
حسرت ماشین آن هم مازراتی داشتم
همچو سگ لَه میزدم سگدوزنان و بی ثمر
کاش جای سفرهخانه ، نشریاتی داشتم
قدردانم از خدا ، دارم سپاس بیکران
چون من از روزی رسان لطف ثباتی داشتم
روزگاری در شگفت بودم چگونه بی خبر؟!
بی ادلّه من حساب منکراتی داشتم
رنج روی درد روی زخم روی تن سوار
قدر یک کوه دماوند مشکلاتی داشتم
گرچه سفره فاقد جوجه کباب و مرغ بود
حداقل داخلش نان بیاتی داشتم
سایهٔ مهر پدر با مادرم وا مطلقاً :
بر سرم افتاده بود ، امداد ؛ نجاتی داشتم
با تو هستم غربتی ! بی شیله بودن عیب نیست ..
افتخارم بوده فرهنگ دهاتی داشتم
"روزگاری تحفهٔ دلهای ما بود همدلی"
از گذشته کاش همراهم سوغاتی داشتم
آن روابط مثل دریا ؛ قطره شد نادیدنی
روزگاری با عزیزان ارتباطی داشتم
با حروف و واژهای میساختم یک جمله ای
"خود نمیدانستم استعداد ذاتی داشتم"
انحصاری مغز دگر گیرندهٔ افکار گشت
بعد خلق واژگان متن ، نکاتی داشتم
از علاقه چامه با عقلم دگر پیوند خورد
با قلم ؛ فعالیتهای حیاتی داشتم
خوانده باشی خط به خط دیوان اشعار مرا
هم قصیده هم غزل هم مقطعاتی داشتم
سبک وزن این چکامه ؛ ابتدا تا انتها :
فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلاتی داشتم
بگذریم از حال شعر و شاعری و پیش ازاین :
روزهای خوبی و عمری نباتی داشتم
خاطراتم داخل گور زمان ، مدفون شد
لحظههای ناب و خوش در هر جهاتی داشتم
گور زمان
یزدان_ماماهانی
سرایش 9_12_1398