دل از دلـگـیـری انـبـوه هـراسان مـیشـود ؛ گاهی
نـمیکـاهـد از آن بـلکـه فـراوان مـیشـود ؛ گاهـی
دلِ تـنگم ز دلـتنـگیِ بی انـدازه چـاک بـرداشـت !
چو مـینا جانب بوسـتان شتابان میشود ؛ گاهی
شـکاف و دوری بیـنِ .. خـودم بـا نــورِ چـشمـانـم
شـبیـه راه اهـواز تـا ..! خراسان میشـود ؛ گاهی
شعارِ شبرُوان آشـکار شراب و شهر و شب بشمار
مـلال بـلـوار و تنـهایی خـیابـان میشـود ؛ گاهـی
در اقـیانوس اندوه موج سـوارم یا که مـغروقم !
گـهـی آرام و مــوّاج خـروشـان مـیشـود ؛ گاهـی
قفسآنست ؛ ز مغز بند و ز تن هم میله میسازی
جهان ؛ رویت بگردد قفلو زندان میشود ؛ گاهی
رُخ و سـیـمـای بــشّـاشـانـهای دارد دوپـا ، گـویـا :
ولی چون دیـو ده شاخی نـمایان میشود ؛ گاهی
تـن از ناسـازگاریهای دوران بس گـلایه داشـت :
نه تنـها کلکل و دست به گریبان میشود ؛ گاهی
تکان خورد کودکی با جـغجغـه با دغدغـه ، پیری!
وزین ذهن در شگفتستوپریشان میشود؛ گاهی
شکست یا اینـکه پیـروزی ، نبـردی با خودم دارم
روان ؛ افراسـیاب یا پـورِ دستان میشود ؛ گاهی
چه دمسازی ازین بهتر چه پاکبازی وزین خوشتر
دلم ، پیوندِ کـوروش با کاساندان میشود ؛ گاهی
گهگاه
یزدان_ماماهانی
آغازسرایش۱۱_۹_۱۴۰۳
پایانسرایش۱۵_۹_۱۴۰۳
جستار_چکامه_غمآلود
_🎼🎸گیـــتار بـیتــــار🎸🎼_
بسیار زیبا و دلنشین بود