نام اثر
هرروز
بروزتر
مثنوی های
آتشین عشقم
سروده و نوشته ی -
رو ح انگیز ( فرح ) امیدی - شیراز - ایران - 1398/10/23
__________
های پنجره ی گشوده مانده ِ
به ظهورِ تابان ماهتابم
ای روزنه ی نوش خند های
رو به آفتابم
و هی
شکر خنده ی مستانه ی
جانانه ی
هر روزم
__
و به نام
اشک،
همدمِ رشک آمیز و
خو ش نواز و
همنواز ِ
هر روزه ام
___
تو
که
ز چهچههِ مستِ بلبلان عاشق
ز زخمه های سازهای ناکوک
ز گوشه های غمبازِ ترانه ها
آوازها ی ترس و وحشت و
دلهره و دغدغه های پایان ناپذیر
هر روزه ام
تو
وفادارتری
پس بیار
که تو ز زهر هلاهل ِ
هر درد بی درمانی
خوش تر ی _
بنوشان
به جانم
که تو نیش تری
______
به هزار مکرر
خواب دیده ام
ز بامِ بخت بلندم
ز آسمان آبی
به زمین
افتاده ای ؟!!
_
حالا تو
بگو
اشک ؟!
ز بامِ آه ی سوزناکِ
کدام گلو گاه ،
بغضِ کدام
سینه ی پر آشوب
بر می خیزی ؟
_
که
دود حسرت نا خوشی هایت
دیدگانم را تار
زبانم را لال
و
لاله های گوشهایم را
با غروش کدام
میهمان ناخوانده ای
از سرجنگ آمده ای
ِِقِلقلِک مکررِ
زنگ دار می دهی ؟!
می دهی.
و مرا
به سقوط انتحاری
کدام
پرواز ِ بی سرانجام
می کشانی ؟؟
___
چرا
مرا
به دام های
پر از قهر
بیماری
هشیاری
حسرت و زاری
می کشانی !!
به جرم
پاکبازی
عاشقی؟!
__
نیت کرده ای
که باز گردیم بر
طاعت زیبای عاشقی
و
یا
عهد و پیمان تازه کنیم و
بمانیم بر قول و قرارِ
عاشقی ؟؟
بر جرمِ وسوسه انگیز و
دلفریبِ
طاووس
عاشقی !!
__
و
مشتاق تر و پایدارتر
به این اصل
که مبادا
توقف نکنیم ؟
در مسیرهای وسوسه انگیز و
خوش آب و رنگ و
نقطه گذاری شده در
شاهراه عاشقی .
____
گاهی
مرا پیش می برند ؟
تا مرز جنون
این دیوارهای دست ساخته ی
آدمی
__
این مرزهای سکوت
می کشاند
ما را
به آنطرف ستون های
خوف و رجا و
تر س و وحشت
ز دیدنِ
روشنایی
آفتاب و مهتاب
____
می کشاند
ما را به دام های
َهَی هَی قُم قُم
دم به دم
گناهان این و آنی ،
و ما اسیر
توقعِ
این و آنی
_
خدایا
ما را برهان
ز دام صیادان
این و آنی
_____
پیچ و خم های
تضاد
خیر و شر
تردید و شک
خدایا
بکشان
به مسیر یقین
_____
که به سیاهی
زغالی
نپوشانیم
زر
__
جرم عاشقی
این است
رخ زردتر
ذهن آگاه تر
و لبخند کمتر
دل شکسته تر
کمر خمیده تر
تن بیمارتر
و هی هی
خون دل بخوریم
ز موهبت های
شاهراه عاشقی
ز بازی عاشقی
__
قلمم و انگشتانم
بوی خوشِ عطرِ
نسترن
اقاقیا
نیلوفر
بابونه و ریحان
گرفته
به جرم گناه عاشقی
_و دم به دم
صبحانه و عصرانه می خوریم
زهر هلاهل
به طمع
چای گلستان و
قهوه ی ترک
به
ذائقه ی دمی دمی مزاج های
این و آن
___
ضلالت پذیر نیست
این پرواز ها و
فرازهای عاشقی
که نور و سور ِ
عاشقی
نقطه ی پایانی ندارد
در این
روزهای راههای بسته ی
بیداری ؟!
تیغ های بُرَندَه ی. هشیاری
ابرهای نباریده بر
بر کویرهای لب تشنه و
حسرت بر دل
قطره ی بارش
بارانی _
و یا
آه های اجباری
لال مادر زادیم ما
که طاقت زخاموشی و
توانِ سُخن نداریم ما
و
وسواس به مراقبت
ز تازه شکوفه های
باغ های عرفانیم
ماییم ما
_
و نمی توانیم
نگوییم ؟!
ز زیبایهای دنیایی
که همراه ی
ناز شیطانیست
_
پس ما
در تب و تاب بیماریم
به نام عشق
_
و دیوارها ی گاشته شده
و دام های نقطه گذاری شده
و هزاران هزار
سدهای بُتنی
ساخته شده
به نام
سرعت گیر و کنترل کننده
سیلاب عشق
و
گرفتار کننده ی عشق
_____
بیا
در مکان و زمان و مسیر
عشق
تقسیم برابری داشتیم
از عشق ،
دردها و زخم های خوش عاشقانه برای من
آسمان آبی
خلوت و
عطر خوش و لبخند عاشقانه
برای تو
روسفیدی برای تو
رو سیاهی برای من.
؟___
مسیرهای رفته و نرفته
برای فرح
و تائید آدم ها بر ای تو
____
رنگین کمان ها
الاگلنگ ها
آفتاب و مهتاب ها
و روز و شب های تکراری
؟__
؟___
__
و گه به اوج آسمان
ناگه به پایین
قعر زمین
برای من
___
گاهی
فقط مسکن سرای او
لبخندش
صورتش
باطنش
صدایش
و نوای او
خواسته و راز و نیاز من
____
و اوج می گیرم
با امیدی دوباره
با پرهای گشوده ی
پروانه ای یت
از پیله های تنهایی
__
و به دام هیچ
شیطانی
نمی روم.
در بارش
باران وجود تو____
مشق های عشقم
خط خط بخوان .
در هیاهو ی
طوفان به
عشق رسیدم.
___
نوشته و سروده ی - روح انگیز (فرح ) امیدی - شیراز _ ایران
دوشنبه
23 دی ماه 1398
1398/10/23
یا علی