سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        دُردی کشِ میخانه

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ ۱۵:۵۹ شماره ثبت ۸۱۴۰۷
          بازدید : ۳۰۳   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

         دُردی کشِ میخانه
         
         بیرون آمد ازخانه
         نیت کرد ، یکراست رَوَد بسوی میخانه
         اما  به خطا خود را یافت ،
         در محل  بتخانه
         محل بتخانه قبل ازآن بود ،
         چسبیده به میخانه
         
         درمحل بتخانه، دوگمشده را دید درحال نزاع ،
         درسیرتِ گرگانه
         او که خود گمشده ای بود ، کلافه شده ازخانه
         یک گوشه نشست وماجرایشان شنید ،
         همه را ، دانه به دانه
         دید همه ی صحبتِ آنها ، ز دنیای پلیدی ست ،
         که ز آنست فراری شده است ،
         بهریافتنِ منزلِ آغازینِ جدش آدم ،
         آن منزلِ شیرین، با حال وهوایی ،
         پردیس مأبانه
         دربتخانه همه را دنیاطلب یافت ، همان دنیایی ،
         که چنین بال و پرش را سوزاند
         بیرونش نمود ، ازآنهمه شادیِ صمیمانه
         
         بیرون آمد ازبتخانه ،
         که رَوَد به سمت میخانه
         در را که گشود، چشمش افتاد به دُردی کشِ میخانه
         دید گرچه کاملِ کوی محبت است اما 0
         درد می آشامد ، اندوه نشین است و رنج فرسای ،
         نه عجین به شادیِ دل ، که نامیده شود دُردانه
         دردپیمایی که خود را به قصد ،
         گم و گورکرده ، ازخانه و کاشانه
         آمده است به خونِ جگری لعل شود ،
         مبدل شده به خانه به دوشی ،
         بی سامانه
         
         تنها عاقلِ آن میکده ، مِی فروش بود و بس
         قبل ازآنکه ساقی بشود ، بهر آن پیمانه
         او را گفت : چندسالی هست میشناسمت
         خانه ات همچون من، واقع شده درکوی غریبانه
         
         ظاهراً تو هم ، کسرآوردی درعمق دنیایی که ،
         همه اش طوفانی ست ،
         آنرا نیست وزشِ بادی سرخوش ،
         همچون یک باده نسیمانه
         
         قبل از نوشیدن مِی ، که مصنوعی تو را مست کند
         بگذار که من، که عمریست دستم به مِی آلوده است
         به تو که سادگی ات، روحم را ربوده ، نصیحتی کنم :
         
         بجای این مِی دنیاییِ تلخ ، مِی شیرین چو عسل ،
         صافیِ قرآن -- که جامِ مِی ربانی ست -- کامل بنوش
         آخرِ می نوشی، اینهمه مست است همه  خانه به دوش
         
         مستیِ کلامِ حق را ، بهر راهیانِ حق ،
         دیده و بس شنیده ام
         بی برو برگرد ساغری از قرآن ، توِ شادی جو را ،
         ازپیله ی غمها ودرد ، نیک بیرون میکشد ،
         با دوچشمانم اینرا دیده ام
         
         به شرابِ نابش، تبدیل میشوی به یک پروانه
         مستی را تو بسنج ! هزار هزارانه
         
         وقت برگشت ،
         خُمِ قرآن دردستش بود ،
         آیه های عشقش چون پیمانه بود
         در راه چند پیمانه از آنرا نوشید ،
         مینوشید و می آمد ، سلّانه سلّانه
         
         مستیِ عشقی ناب ، را به جانش حس کرد،
         مستی  ...  ناشی ازحرفِ خداوندانه
         مست و شنگول وشاد ، تا که تمامش نوشد
         به شتاب رفت بسوی خانه
         که دگر با قرآن ، این عزیزِ دلخواه ،
         پُر کند آن خانه ، از بویِ خوش ریحانه
         مثل آن منزل اولینِ آدم
         که گرچه بهشتِ واقعی نبود هیچگاه ،
         ولی استعاره ای بود ازآن ،
         یک امنیتِ دلخواه ،
         بهشت مأبانه
         
         بهمن بیدقی 98/11/16
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۷:۰۳
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و حکیمانه بود خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۸:۵۴
        با سلام ودرود بیکران
        ممنونم بزرگوار همیشه همراه
        سپاس
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۰۹:۲۸
        باعرض سلام .
        شاعر گرامی
        قلمتان سبز
        درودبرشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۱:۳۳
        باسلام و درود بی پایان
        افتخار میکنم که دوستانی چون شما دارم
        تشکر میکنم از همراهی همیشگیتان
        ارسال پاسخ
        کیمیاطولابی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۷:۳۷
        خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ۱۸:۵۴
        باسلام و عرض ادب
        ممنونم از محبت شما
        ارسال پاسخ
        محمودرضا رافعی (رافع)
        دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ ۱۱:۵۸
        دلنشین و زیبا سروده اید خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ ۱۳:۰۱
        باسلام وعرض ارادت
        ممنونم از نظر دلگرم کننده ی شما بزرگوار
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۸ ۰۰:۵۴
        سلام ودرود
        -------- . خندانک
        سخن از عشق بگو ،
        بادل دیوانه ی من
        تا که از عطر تو لبریز شود خانه ی من

        شبی ای ماه به این کلبه ی من پا بگذار
        تاکه روشن شود از مهرتو کاشانه ی من

        ای که مضمون همه شعر وغزل های منی
        مبر از یاد... غزل های صمیمانه ی من ؟؟
        ------------ خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۸ ۰۷:۰۱
        باسلام ودرودبیکران استادارجمند
        خیلی ممنونم از لطف همیشگیتان
        وسپاسگزارم از شعر ناب و زیبایتان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4