سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        ساحل آشنایی

        شعری از

        احمد ابراهیم زاده

        از دفتر زمزمه های خیس نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۴۰ شماره ثبت ۷۹۴۳۱
          بازدید : ۴۷۹   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد ابراهیم زاده

        یادم آید آن روز
        دل من ابری و سرد
        و جهانم یک فصل
        سالها بود که باران خزان میبارید
        بر سر من، بی چتر
        سرپناهم بود یک خانه ی پوچ
        مردمان در قفسِ تابلوهایش بی حس، بی لبخند
        ناامیدی به در و پیکر این خانه ی مردِ مرده
        چه لگد ها میزد
        خانه بی مونس و همدم خانه؟
        خانه ام خانه نبود...
        ولی آن روز به یادم آید
        باد رقصان و خرامان آمد
        قاصدک باد سوار
        خبری آورد از جنس بهار
        سر و جان و دل و ایمان مرا با خود برد 
        و رسانید مرا تا دریا
        و رها کرد آنجا
        و شنیدم دریا گفت بساز!
        خانه ای در دل خود؛
        که قرار است خدا
        نیم نگاهی به تو اندازد و این خانه ی دل
        چلچراغان بشود...
        من نشستم مبهوت 
        مات از گفته ی دریای امید
        ناگهان دیدم من دورادور
        و چه نزدیک اما،
        دختری می آمد...
        یک فرشته که زمینی شده بود
        تا نگاهم به دو چشمش گره خورد
        سیل احساس مرا با خود برد
        همه عالم دیگر 
        پیش من هیچ نبود
        همه دنیای من آن روز فقط، فقط آن دختر بود...
        دخترک با نفسش، به فلک جان میداد
        با درخشنده نگاهش خورشید،
        از حسادت خوابید؛
        همه گل ها به هوایش
        سر تعظیم فرود آوردند؛
        ماه انگار در آیینه خودش را می دید
        هر کجا می نگریست
        ز وجودش همه جا باغ هَزاران شده بود
        رقص گیسوی سیاهش
        باد را رام و ز خود بی خود کرد
        عاقلان سر به خرامان قدمش می دادند
        عاشقان یار رها کرده به خاک افتادند
        ز خداوند تمنا کردم
        به زمان و به زمین
        به شب و روز و بلندای فلک
        به خم چرخ برین
        قسمش دادم و نامش به زبان آوردم
        از خدا خواستمش
        داد مرا 
        و زمان از حرکت بازاستاد
        دخترک گردن باریک و بلندش چرخاند
        و مرا می نگریست
        و دلم باز انگار
        زیر رگبار نگاهش جان داد
        سوی من آمد و در باغ دلم
        ذره ای از خود کاشت
        از میان همه دنیا من را
        لایق عشق نجیبش پنداشت...
        پس آن روز قشنگ،
        چند روزیست ک خوش میگذرد؛
        غم و ناراحتی و غصه و حسرت
        همه رفتند کنار؛
        همه در خانه ی ما می خندند
        در و دیوار سپید خانه
        می دهد بوی خدا
        زندگیمان با عشق
        می نشیند سر یک سفره و می نوشد آب...
        خانه ی من دیگر
        خانه ی ما شده است؛
        پس آن روز قشنگ
        خانه ام، خانه شده است...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۲۳:۵۰
        خوش آهنگ و زیباست خندانک خندانک
        احمد ابراهیم زاده
        احمد ابراهیم زاده
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۱۱
        درود بر شما و سپاس از لطفتون استاد بزرگوارم خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۱۰:۱۶
        باسلام
        عالی سرودی بود
        خندانک خندانک خندانک
        احمد ابراهیم زاده
        احمد ابراهیم زاده
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۱۲
        درود
        سپاس از لطفتون خندانک
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۱۶:۳۷
        درود شاعر جوان
        اثر زیبایی خلق کردید
        مانا باشید
        احمد ابراهیم زاده
        احمد ابراهیم زاده
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۱۲
        درود بر شما بانوی ادب و استاد بنده خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5