سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        به جنگ رفتن کوروش و سپردن خورشید به ارنواز(قسمت اول)

        شعری از

        حسین مهرجو(شاعر)

        از دفتر خورشید شاه نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۸ ۱۱:۴۲ شماره ثبت ۷۴۳۵۸
          بازدید : ۱۱۰۱   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حسین مهرجو(شاعر)

        سواری بیامد بر اسپ سیاه
        زسوی نریمان به سوی سپاه
         
        بیاورد او نامه ای ناگوار
        بدادش به کوروش بر اسبش سوار
         
        برآورد کوروش ورق از غلاف
        بخواندش که باید رود بر مصاف
         
        ((مرا بر سپاه خراسان نیاز
        همی لشگر و برگ و باره بساز
         
        به سمت امیرت بشو پیل سان
        بیا تا بکوشیم در سیستان
         
        که افغانیان جنگ آوردند پیش))
        هراسان بشد او زفرزند خویش
         
        چگونه دهم دخت خود را پناه
        نباید که این دختر بیگناه
         
        دهد جان خودرا عبس در رهم
        اگر این شود سر به تیزی نهم
         
        به خود گفت کوروش هم اندر زمان
        که خورشید را گر برم بیگمان
         
        همی جان خود. را دهد بهر جنگ
        چگونه تحمل کنم نام و ننگ
         
        وراگفت فرخ که ای یارمن
        رفیق شفیق و تو غم خوار من
         
        هراسان مشو چون که من زنده ام
        وتا روز آخر تورا بنده ام
         
        مرا همسری هست که او چاره ساز
        کجا باشدش نام او ارنواز
         
        سپاریم خورشید را دست اوی 
        بیاموزدش نیک و بد خلق و خوی
         
        ورا باشدش دایه ای مهربان
        نگه داردش بهتر از مادران
         
        و اطعام اورا به شیرش کند 
        نیازاردش گرچه پیرش کند
         
        و بالین او را کند پر غو
        بپرورّد او را یلی نیک خو
         
        به آغوش برد فرخ پاک زاد 
        که حاشا به این گفتن پاک باد
         
        هم اکنون بباید برِ ارنواز
        گذاریم خورشید و گردیم باز
         
        نباید تعلل بکرد هیچگاه
        که باید رویم سوی آوردگاه
         
        تنی باره ی هر دو را زین نمود
        و راهی بکرد هر دورا با درود
         
        به بیرون کاخ آمد آندو سوار
        برفتند همی هردوشان بی قرار
         
        شبانه شدند سوی فرخ سرای 
        همی زیر لب هم سپاس خدای
         
        رسیدند هردو به بی بارگی
        گشادش در خانه یکبارگی
         
        در خانه را فرخش چون گشود
        نشانی ز اندوه و ماتم نبود
         
        بشد دختری پشت مادر نهان
        که او دختر فرخ است بیگمان
         
        به بینندگانش زده توتیا
        کجا باشدش نام او کیمیا
         
        و آن کیمیا را چو کوروش بدید
        بشد ترس و اندوه همه ناپدید
         
        به خود گفت گر دایه اش ارنواز
        و گر خواهرش چون یکی کیمیاست
         
        مرا هیچ ترسی نباشد زجنگ
        بیارم سر سرکشان زیر سنگ
         
        کشم جمله افغانیان خاک و خون
        به دست دشنه دارم و در سر جنون
         
        خوش آمد به کوروش بگفت ارنواز
        و گفتا که برمن بگویید راز
         
        چه شد که امیرم در این نیمه شب 
        بدین روی زدو بدین تاب و تب
         
        بیامد برِ انواز حقیر 
        بگو تا بدانم من این را امیر
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۸ ۲۲:۵۹
        عیدتان مبارک خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۸ ۱۷:۲۸
        درودتان
        زیباااااا
        عیدتان مبارک
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7