■ معابد آغوشت:
آه لیلا
برای عبودیت
در معابد آغوشت
راه ام را
از راه پدرانم کج کردم
من در دین تو
به تمام شریعت ها مشرک شده ام.
■ طلا بانو:
طلاست بانوی من
تنها طلایی
که برای مرد
ضرر ندارد.
■ کوه:
و تو کوهی
بانوی من
ایستاده در بطن زندگانی ام
با شکوه
پر صلابت
■ باران:
بانوی من
باران
مرا عاشقانه
به زندگی پیوند می زند،
در تمام فصل های
دو نفره راه رفتنمان.
■ برکه ی زلال:
برکه ایست زلال
بانوی من
پر از ماهیان سرمست
که برای صید هر کدام
لبهایم را طعمه می کنم.
■ دلربایی:
بهاران
به اردیبهشت دل می رباید
تو به،
چشمانت...
■ نبودنهایت:
و تـــو نمی دانی
نبودنهایت
چقدر
آب و هوای دلم را
مستعد بارندگی می کند.
■ نابودی:
من ظاهرا نابود نشدم
بعد تو،
اما
پیرهن که باز کردم
مشتی پوست و استخوان افتاد.
■ جایزه:
جایزه صلح نوبل و اسکار،
از آن من و توست!
من جسورانه جنگیدم با همه
تا فتح سرزمین ذهن تو
و تو زیبا درخشیدی
در نقش اول همه غریبه ها.
■ روشنایی:
نیمه ی روشن من؛
با آمدنت،
بتاب؛
من از گم شدن،
در ظلمت بی تو می ترسم...
■ دلتنگی:
دلتنگی
چیزی است،
شبیه مرگ ناگهان
در یکی از شامگاه های کودکی
که مادرت را برده باشد.
■ ترانه ی ما:
در من شعریست
و در تو آهنگی
در کنارم بنشین
عشق در انتظار ترانه ای از ماست...
■ قرار عاشقانه:
گنجشک ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺷﻌﺮ ﺑﮕﻮﯾﺪ
درخت ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﺪ
نیمکت ﻗﺮﺍﺭﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ
حضور تو، ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﻨﺪ
وقتی که ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ کنی
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯنی
و بعد سالها مرا به آغوش می کشی.
■ معدن فقرم:
حال ام خراب
و پر از فقرم
مثل کارگر سیاهی
که روز و شب
در معدن بزرگ الماس کار می کند.
■ لشکر تلخ سکوت:
چون تو نباشی
لشکر تلخ سکوت
جای جای خانه را
به تسخیر خود در می آورد.
#چامک
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
بسیار زیبا و دلنشین بود ند