سه شنبه ۴ دی
|
دفاتر شعر سیده نسترن طالب زاده
آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده
|
شهتار گیسوان غلیظ خاک، در دستهای مرتعش مهتاب
آرامش گسیخته در آغوش، گلهای شور ریخته در دامن
پرخاش تاکهای طلایی بود، در بوسه های تلخ تماشایی
پر میگشود واژه ی عصیانگر، در شط اشتیاق نگاه من
پیچانده بر ترنج پریشانی، لمس سکوتواره ی عریانی
با من سخن نگفته ز رویاها، تا انتهای سرد شب تاری
اندامهای غم زده ام ، برفی، گم میکند شمایل فردارا
در سینه ام شروع جهان نو، تا احتراق پرنده ی غمباری
قلبم عقیق گداخته ی خونین، رنگ قنوت مراتع بیدار
پر کرده مشتهای نحیفم را، نام گس مردد دشتی دور
بر بالهای بلوطی بی آوا، روح بلند مزرعه ای خاموش
باران پر از حکایت تفسیر رزهای در مکاشفه ی مخمور
در ماهریز برکه ی محزون صدها غزل، غزاله ی صوفیوش
در نبض بیدریغ بهار محض، با پامچال، شکسته یخ تالاب
عطر بنفش مهیج سنبلها، آویخته بر لوای سپیدین رود
میریزد از سکوت غم انگیز شبها بر آستان جهانم خواب
در لنف هر ستاره ، غمی پیدا، تا سوگ بیزمان زمین انگیز
میریزد آسمان شعف اور عطر روان به شانه ی طوفانی
می افکند شهاب گسی ناگاه، در هر تپش، شکایت شبگیری
بر آرزوی عطف پگاه نو، مشرق فشانده شراره ی پنهانی
چون ریسه ی سکوت تن گلسنگ، بر تاختهای حمایل شوراوا
چون گیسوان گداخته ی خورشید، بر لفظ سرد درخت بید
با شحنه های گماشته بر چشمم، بر جام غمگساری حیرانی
در رقص شعله کش مکتوب، در لحظه های یخزده ی تردید
من ذبح میشوم و غرقم در حجله ی مناعت عرفانها
من غرق میشوم و شورم، بی ناخدای در دل دریاهاست
تو شعر میشوی و سازیست، آغاز موجهای خیال آمیز
چون موج میزنی و زهدی در زردی روایت فرداهاست
من انزوای نجابت دیرینم، تا دشنه بر گلوی عدم دارم
تو می ایستی و آتشها، در رامش شکوه گل یخ باد
در راز روشنای معلق ریخت، آواز پرشکیب بهشتی دور
من می نشینم و تکرارم، چون روزهای نیامده ی آزاد
...
زمستان 97
سیده نسترن طالب زاده
|