« مرثیه امام حسین(ع) »
ای شیعیانِ با ادب و صبر و علم و هوش
صلوات بفرستید جمیعاً به یک سروش
در تعزیت سرای حسینی (ع) بدار گوش
هرجا که ذکر اوست زِ جان و زِ دل بکوش
طرز عبادت است ، زِ دستش دهی چرا
ای پیروان کوی حسینی (ع) از این سروش
ذکر مصیبت شه مردان ، کنید گوش
نام حسین(ع) در همه عالم زند سروش2
ذکرش تمام برّی و بحری3 دهند گوش
با این سِمت زِ جور عدو کشته شد چرا
صید کمند قهر خدا ، می شوی یزید
صیاد بی مروت ، در کربلا یزید
از کینه و کدورت و جور و جفا یزید
کشتی حسین (ع) فاطمه (س)، را بی گنه یزید
ویران کنی تو پایگه دین حق ، چرا
بغض4 حسین (ع) و آل علی(ع) را تو داشتی
اول بنای ظلم و تکبر گذاشتی
در منزل و مکان خودش ، کی گذاشتی
زآن خیل کینه جو ، به ره آن گماشتی
با رهبران خلق نمودی ستم چرا
از سرزمین اصلی خود ، راندی اش برون
کارش چه بُد ، به کار تو ای نابکار دون
فرمان تیغ بستن و دادی به مردمان
بر قتل آن روانه نمودی در آن زمان
در کعبه و طواف ، چنان حیله ها چرا
در روز عید و موقع حج در طوافگاه
جنگ و جدل به رسم عربها که بُد گناه
دستور کشتنش ، تو نمودی چرا به پاه
ظلم از تو شد، نماند برایش قرارگاه
این دشمنی به ذریه ی5 خیرالبشر چرا
چون مملکت به حکم تو می بود و دست تو
کردن قیام در اثر قول سُست تو
آن یاوران خودسر و خودخواه و مست تو
نشناختند ، جهل بود بر شکست تو
ظلم و جفا به سبط6 پیامبر(ص) کنی ، چرا
ای بی خبر زِ دانشی و بی وفا به دین
کردی شهید وارث آن ختم المرسلین
ظلم و ستم چرا بنمودی به مسلمین
ظلم این چنین ، کس دیگری کرده در زمین
ظلم و جفا به آل محمد (ص) کنی ،چرا
باشد حسین (ع) قافله سالار اهل دین
سالاری اش که ثابت و واضح بر اهل دین
ای دزد راه ، از چه کُنی در رهش کمین
باشد حسین (ع) پیرو آن ختم المرسلین
دزدی به راه قافله سالار دین ، چرا
تهمت بر آن زدید ، بگفتید خارجی است
خارج زِ منزلش شده ،خارج زِ دین که نیست
تهمت زدن به مرد مسلمان روا که نیست
نگذاشتی که خلق ، بپرسندنش که کیست
تهمت به پیروان محمد (ص) زدی چرا
آخر یزید دانش و دینت چه بوده است
بنیاد دین مگر که زِ جد تو بوده است
تنظیم مملکت به غرورت فزوده است
در دین حق ، تو را اثراتی نبوده است
بازی به دین حق و حقیقت کنی چرا
آخر یزید ، گر تو به دین معتقد بُدی
دین از محمد (ص) است، چرا مدعی شدی
بود آن حسین (ع) نسل محمد (ص) که دیده ای
واضح بُوَد یزید ، تو از نسل هنده ای2
ظلم و ستم به آل محمد (ص) کنی چرا
آن دیگران چو شمر و تو، از حق بری3 بُدند
از دوره جهالت و آن خود سری بُدند
آنها اگر که پیرو آن دین حق بُدند
کی با یزید و هند و سفیانیان بُدند
بر پیروان دین حق ، بنمودن ستم چرا
بستند راه آب بر ذریه ی رسول (ص)
تا بلکه امر و نهی یزیدی کند قبول
آنکس که امر و نهی خدا داند و رسول (ص)
نتواند از یزید کند بیعتی قبول
خود را به امر حق ، ننماید فدا چرا
در مُلک مکه حیله نمودی به ماندنش
روی سوی کوفه کرد ، که ملت بخواندنش
آن کوفیان که بهر امامت بخواندنش
مانع شدن به رفتن و در کوفه ماندنش
آنجا عبور راه بر آن بسته ای چرا
فوجی4 روانه کردی و بستند راه آن
بستند راه آب ، به قوم و سپاه آن
در جای گرم و خشک نمودند جاه آن
از تشنگی به سوی سماء گشت آه آن
آب فرات را به رویش بسته ای چرا
اول به دشت ماریه2 ، چون خیمگاه زد
در آن دیار بانگ انا الحق3 به کار زد
آن امر حق ، به مردم نیکو شعار زد
خورشید وار شعشعه در هر دیار زد
همراه حکم حق ، نکند این هنر چرا
حُر و برادرش و پسرش با غلام آن
آگه شدن زِ منصب و جاه و مقام آن
بشناختن امامت آن از کلام آن
سودن4 جبین خود به بَـرِ5 انتظام6 آن
حُر با حسین (ع) حق، نکند همرهی چرا
حُر شاهدس ، یزید بر آن قول کذب تو
اول به رأی و حکم تو می بود حزب تو
بر جنگ آن حسین (ع) روان شد به اذن تو
آنجا شناخت خودسری و قول کذب تو
آخر زِ ظلم و جور تو ، حر کشته شد چرا
عباس (ع) آن یگانه جوانمرد روزگار
ثابت قدم بماند ، بر عهد خود استوار
بر عهد آن برادر و آن حی کردگار
نامش بلند تر شود ، از اوج افتخار
خود را به عهد حق ، ننماید فدا چرا
هاشم پسر عموي عمر ، صحبتش چه بود
بر فعل زشت ، ابن عم خود مُدعي نبود
از خويشي قوم بِـبُريد ، آن يگانه مرد
جانباز عشق كوي حسيني ، مگر نبود
آن دعوی اش به حق بُد ، بشکستی اش چرا
گويا وَهب شعاع حسيني (ع) بديده است
زِ اطراف كوفه تا بِـبَر وي دويده است
جان وسرش چو گوي به ميدان نثاركرده است
از آن ميانه ، گوي سعادت ربوده است
پروانه گِرد شمع نگردد بگو چرا
آنها که پیروان حسيني (ع) نبوده اند
زِ اهل و دیار و جبیره هریوه7 نبوده اند
راضی به قتل خود و آن رهبران پاک بوده اند
چون از حسين (ع) درک سعادت نموده اند
مردان حق ، به حق نکنند همرهی چرا
بهر خدا ببین تو آیا شمر ملحدی8
چون کشته شد حسين (ع) طرفدار ایزدی
زنهای داغ دیده ، چه می بُد گناهشان
آتش به آن جماعت و آن خیمه ها زدی
نامردی است ، جور و ستم این رقم چرا
قرآن که منع کرد ، چنین کار ننگ را
تعقیب جنگجوی ، فراری زِ جنگ را
ای بدتر از منافق تاتار و زنگ و روم
قرآن امان بداده ، فراری زِ جنگ را
بر ضد امر حق عمل کرده ای چرا
کردی اسیر و بستی و شلاقشان زدی
نَـبْود روا به قاعده ی حکم ایزدی
فتوای مسلمین تو از این شر شکسته ای
زین پشت پای سخت که بر مسلمین زدی
بر جمع مسلمین ، بنمودی ستم چرا
کوروش که پادشاه عجم بُد چنین نکرد
با چند پادشاه بجنگید و فتح کرد
کوروش به نسل پادشاهان یک ستم نکرد
ای شمر ببین ،که گبر2 به گبری چنین نکرد
کردی تو شرمسار ، تمام عربها چرا
داد از دَمی ، که روز قیامت شود به پاه
گوین به آن یزید ، که کارَت بُوَد گناه
آیا توان به روی پیمبر (ص) کنی نگاه
حتماً که روی تو بر پیغمبرس (ص)، سیاه
شرمنده نمی شوي، زِ پیغمبر (ص) بگو چرا
دستت دراز و پای تو لنگ است بر صواب
از دست و پای خود به خودت کرده ای عذاب
بر قتل آن حسین (ع) ، نمودی چرا شتاب
لب تشنه کُشتی اش ، تو به نزدیک نهر آب
بخشد خدا گناه تو را ، ای لعین3 چرا
هشدار ای بشر ، نـشوی همچنان یزید
تا محتوای حق ، بـتوانی به چشم دید
فرخنده باد ، طالع4 هر کس که حق بدید
کاری زِ عدل کرد و ره حق برگزید
کار نکو مگر نـتواند بشر کند ، چرا
آسایشی طلب مکن از چرخ هرزه گرد
بر آل پاک احمد(ص) مُرسل ببین چه کرد
ظلم و جفای زاده ی سفیانیان و هند
با زهر خود ،جگر زِ حسن(ع) پاره پاره کرد
منمای شکایت ای حسن، از چرخ هرزه گرد
کج گردیَش، جبین علی(ع) را دو شقه کرد
وَرنه جفا و ظلم به مردان حق ، چرا
***
1- شاه 2- آواز خوش – الهام 3- حيوانات خشکی و دریا 4- دشمني- كينه 5- نسل- فرزندان 6- نبيره - فرزند زاده
1- ادعا كننده- خصم 2- مادر معاويه لعنت الله عليه 3- دور- بركنار 4- گروه
1- آسمان 2- كربلا 3- من حقم 4- ساییدن 5 – پیش 6- نظم- آراستگی 7- نام شهر هرات 8- فاسق– بیدین
1- قوم مغول 2- آتش پرست 3-رجيم-رانده 4- بخت – اقبال
رقص قلمتان جاوید