دل شد به شبی در به در از خوف و رجا
در نی بدمیدم به توسل و دعا
شد ماه پریشان دعایم و زمین
عالم همه از بهت نگاهم به صدا
آن فاسد خونریز چرا در نظرت ... ؟
یعنی که چه مانیم ز اوصاف خدا؟
کس هیچ ندانست ز اسرار دلم
گفت او که ندانید و بدانم که چرا
گفتم که بسازم به هنر خانهی دل
گفتا که زخاکی و به خاکی و هوا!
********
دیدم که شرابم تو به جوش آمدهای
گفتم که مرا نیست به آن میل رضا
حقا تو به دل روشنیام آمدهای
در حسرت چشمت همه خوبانِ وفا!
دیدم که دلم از نگهت خون شده است
گفتم که شفیع آمدهای یا که هما؟
گفتی گذر از هر دو جهان جام بنوش
چون پرسشی از این دم تو نیست فتی
# پانوشت : این غزل در تاریخ 1394/3/19 سروده شده که اخیراً (1397/4/3) آن را ویرایش نمودم؛ قابل ذکر است " فتی " تخلص حقیر بوده که به تاسی از امام اول شیعیان انتخاب نمودم و بعدها تصمیم گرفتم از " مهدی " به عنوان تخلص استفاده کنم. این غزل همچنین، اشاره ای به آیات 30-33 بقره دارد. در این غزل، مقصود از ضمیر "او" پروردگار عالم هستی و مقصود از ضمیر "تو" خلفای راستین ایشان است.
جالب و زیباست