امشب از اغمای مستی بر لبم آواز دارم
گوشه چشمی بر نگاری با نگاه باز دارم
سوز و آهی در سه گاهی پر ز رمز و راز دارم
کنج ایوان خرم از می زخمه ای بر ساز دارم
هان تو پنداری که در سر حسرت پرواز دارم
***************************************
آسمان را آستان دیگری باید
قصه ها را داستان دیگری باید
شعله را شمع و چراغ دیگری باید
خر سواران را الاغ دیگری باید
*****************************************
شاید آندم فکر پرواز از سرم پرواز گیرد
یک قناری باج از شاهین و قوش و باز گیرد
کودکی با سوتکی حرف مرا در ساز گیرد
ناگهان دیوانه ای عاقل شود انگشت خود را گاز گیرد
و مرا دیوانه خواند قصه از آغاز گیرد
*****************************************
آن زمان هم آستان را آسمان دیگری باید
داستان را قصه رنگین کمان دیگری باید
شمع را پروانه رقاص رقص دیگری باید
خر سواران را الاغ لنگ نقص دیگری باید
****************************************
ناگهان دیوانه عاقل شده پرواز گیرد
بر لب ایوان سراغ از نقطه آغاز گیرد
کنج ایوان بر تن من گریه ها با ناز گیرد
استخوانی از تنم را زخمه ای از ساز گیرد
و مرا در عین بودن مستی از نو باز گیرد
درودبرشما برادرخوبم
حس وحال خوبی داره شعرتون وحالا که ذنتون موسیقیاییه چه خوبه که قالبی راانتخاب کنید برای شعرتون