دوشنبه ۳ دی
|
آخرین اشعار ناب محتشم فتحی آذر
|
نشسته شاعر دیوانه با خیال خودش
که در گذشته ی خود بنگرد به حال خودش
و بادو تیله ی تاریک غوطه ور در خون
سقوط کرده فرو می رود به فال خودش
کسی که هیچ نبود و کسی که هبچ نشد
کسی که بود فقط شاهد زوال خودش
کسی که در قفس آسمان گرفتار است
و تیشه می زند از فرط غم به بال خودش
کسی که نعش خودش را به دوش می گیرد
کسی که آخر سر می شود وبال خودش
همیشه زخم خودی خورد و باز خوبی کرد
ولی نخواست بسوزد دلش به حال خودش
برای گرمی بازار خلق هیزم شد
تمام زندگیش را نبود مال خودش
اگرچه خواست ولی هیچ وقت نتوانست
جواب عکس گرفت آخر از سوال خودش
به باد رفت و خودش را در امتحان ردکرد
نه ایده آل کسی شد نه ایده آل خودش
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.