يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ چرا باید از مرگ وحشت کنم ؟ شاعر محتشم فتحی آذر
|
|
سنمان بیشتر شد، اما ما ذره ای هم بزرگتر نشدیم
شهرمان ماند زیر آوار و خواب ماندیم و با خبر نشدیم
|
|
|
|
|
من فقط با تو فقط پیش تو معنا داشتم
با تو که بودم در آغوش خدا جا داشتم
سهمم از این زندگی پاییز طو
|
|
|
|
|
فکر کردم که می شود از عشق از عذاب از جنون بپرهیزم
تو تمام وجود من بودی از وجودم نشد که بگریزم
|
|
|
|
|
هیچ راهی ، هیچ رویایی نمی خواند مرا
مرگ هم این روزها از خویش می راند مرا
آنکسی که من برایش زندگی
|
|
|
|
|
بی تو درگیر شبی درد آور و طولانی ام
کاش پایان داشت یلداهای سرگردانی ام
|
|
|
|
|
سی سالگی یعنی سکون یعنی خود پیری
وقتی اسیر شعبده بازی تقدیری
سی سالگی یعنی غم طفلی که او را با
|
|
|
|
|
نه خداوند قرار است که اعجاز کند
و نه شادی به سکوت تو دری باز کند
آنکه هر روز زمستان و بهارش درد
|
|
|
|
|
از تو نه، از خودم از بخت بدم رنجیدم
که تو را دورتر از دورترین ها دیدم
شعر گفتم که مگر مرهم زخمم
|
|
|
|
|
از این بیشتر امتحانم نکن که از ابتدا امتحان می دهم
اگر می توانی به من فکر کن به تو تا قیامت زمان م
|
|
|
|
|
غمم این نیست که پاییز جنون آمیز است
دردم این است که هر روز خدا پاییز است
خنجر کند زمان روح م
|
|
|
|
|
عقل توجیهی از جنون بود و جبر چیزی جز اختیار نبود
کاش دنیا کمی تفاوت داشت ، به چنین حالتی دچار نبو
|
|
|
|
|
نشسته شاعر دیوانه با خیال خودش
که در گذشته ی خود بنگرد به حال خودش
و بادو تیله ی تاریک غوطه ور در
|
|
|
|
|
پشت این لبخند مصنوعی دلی افسرده است
مرد تنهایی که خیلی پیش از اینها مرده است
برگ های سبز را بر ش
|
|
|
|
|
غزل بدون تو مضمون شاعرانه نداشت
کویر خستگی و بی کسی کرانه نداشت
تفألی زدم و شعر های حافظ نیز
|
|
|
|
|
پشت سرم پل های ویران است ، دیگر کسی چشم انتظارم نیست
مفهوم دنیایم فقط پوچی است ، غم نیز حتی در کنا
|
|
|
|
|
اخم کردی و ریخت روی سرم سقف کوتاه آرزوهایم
این چه دنیای رقّت انگیزی است با تو تنها و بی تو تنهایم
|
|
|
|
|
دلم در شعله ی تاب و تب و اندوه می سوزد
غزل در دوزخی با آتشی انبوه می سوزد
جهنم یعنی اینکه جسم
|
|
|
|
|
ظاهراً پنجره دور و برمان بسیار است
حیف پشت همه ی پنجره ها دیوار است
بگذاریم بخوابند کمی ساعت ها
|
|
|
|
|
تو رفتی وهرگز نیامد کسی که جای تورا در دلم پر کند
پس از رفتنت با خدا هم نشد که یک شب صمیمانه خلوت
|
|
|
|
|
در عبور از عشق حسرت با غزل همراه شد
زندگی آیینه ی رنج و عذاب و آه شد
فکر پرواز از سر پروانه ها ا
|
|
|