از موج های سرکش عصیان لحظه ها
تاکشتی شکسته ی بی جان لحظه ها
از بعد از" ظهر های سگیِ سگی "*خویش
تا این سیاه و چرک خیابان لحظه ها
با زخم های سر زده در راه یک بهار
جا مانده ام میان زمستان لحظه ها
/
ول کن بهار را و رها کن شعار را
باید صدا شوی که بفهمی هوار را
از ساعتی که توی سرم زنگ می زند
فهمیده ام که بشکنم این انتظار را
گویا که بسته اند از آغاز شعر ها
این دست های خسته ی بی اعتبار را
/
از این قبیل درد و کلام و مثال ها:
زخم تبر به شانه ی سست نهال ها
تنها شدی که روز و شبت را سوا کنی...↓
از زوزه های موحش و سرد شغال ها؟
باید خدا شوی که بفهمی چه رازی است
در خودکشی دسته ی این خسته وال ها!
/
سر می کشم نگاه تمنای شعر را
تا بشکنم صدای تماشای شعر را
یک عاشق نشسته به ویرانه های درد
لب می زند لبان مطلای شعر را
تا سامری برای جماعت خدا شود
سر می برند بی تو خدا های شعر را
/
گاهی جناب شعر برای شکستگی است
آیین زندگی خود در درد بستگی است
گاهی کنار درد _برای خودت بمیر_
مردن فقط نشانه ی از بند رستگی است
طوفان بپا نکرد،کمی خسته بود شعر
از اولش فقط غم این شعر خستگی است
*بعد از ظهر سگیِ سگی فیلمی است از مصطفی کیایی،با بازی مجید صالحی(بدبختی خاصی را به نمایش می گذارد).
ا.تنها//اسفند96
پ.ن:
1: این شکل و شمایل یک جورایی ترکیب است از چند تا جریان خاص، در واقع تابستان بود که برای اولین بار زد به سرم که چهارپاره که دو بیت های مجزاست چرا ما سه بیت مجزا ننویسیم(با اسلوب چارپاره،یعنی مصاریع دو چهار و شش هم قافیه باشند) کمی که گذشت شعری خواندم از سید مهدی موسوی مربوط به چند سال قبل تر،دیدم ای دل غافل؛قبل از من مثل اینکه به فکر دیگران رسیده...
مغموم و مقهور از این دیر به دنیا آمدن رفتم سمت و سوی ترکیب کردن غزل سه بیتی با قالب چهارپاره.
این شکل و شمایل بالا قالب مجزایی نیست،فقط سه بیتی های بهم پیوسته ای هستند که یک شعر کاملند،مثل همان مرکب هایی که پیش تر توی هم می ریختم(قاطی کردن غزل و مثنوی و چهارپاره و مسمط و...)
2: بعضی کارها مثل نوشتن غزل با وزن رباعی است،مسخره است ولی به امتحان کردنش می ارزد.(یک عده با خودشان میگویند عجب آدم بیکاری که میخواسته با وزن رباعی غزل بنویسد)
3: مخلص کلام این اثر بالا را نه شعر بدانید،نه قالبی برایش متصور شوید،یک دلنوشته است...شما هم دلنوشته ای بخوانید.
4: ممنونم از حوصله تان،زنده باشید.
مردن فقط نشانه ی از بند رستگی است
طوفان بپا نکرد،کمی خسته بود شعر
از اولش فقط غم این شعر خستگی است
درود برشاعر توانمند وجوان کشورم
بسیارررزیبا قلم می زنی
ان شاالله که همیشه دراوج باشی برادرخوبم