سر زده مثل سر زنده ترین صدای سلامت صبح
سرکش از سروران و سرآمد صاحبان سخاوت
و سر براه ترین سوژه ی سالم از صراط نا سالم
و سر به زیر ترین سلاح بی صدمه
...
می شناسد صدای صاحب سرای سمبلیک را
و آنکه سرمه به صورت ساجدان می ساید
بی هیچ سستی سنگ را روی سنگ می سراند
و بی هیچ صبری سرای سرمدان را سرنگون می سازد
و ساختمان های ساخته به سبک ستم را
همچون سطحی صاف و صیقلین
و آنکه بی آنکه سراغ از صحنه های سفید و سیاه گیرد
سر به زیران را از صدمه مصون دارد
و سراسیمه تر از سوز سرمای صبح های سبلان
ساحران را سنگین کند
و سالین سال سیزده به دران
سمائیان را سرمست تر
دشت را سرسبز تر
سبزه را سیمینه تر
و صورت صالحان را سرخ گون تر
و سراج صبحدمان به سربازی انسان
و انسان را به خود سازی
سوق دهد
و در سور و صبا اُنس و مصلحت قرار
و سر سرای سعادت را از سنگ صداقت بسازد
سبحانی که جهان را سازمان
و سرّ زندگی را بر سرسره سپرده
سالم و ناسالم را سوا
سمج را صبوری
مسیر نا اصل را صلب
مسائل سخت را ساده
و حصار جهالت را سوزاند
سائل را نیز دریابد...