#پدر
پدر آن سیلی خورده روزگار
پدر آن کارگر شیفت شب بیدار
پدر آن خانه دار بی آشیانه
پدر آن طعام آور کاشیانه
پدر آن نان حلال
پدرم صاف و زلال
پدر آن دستای زده تاول
پدرم سر تا پا اعتقاد و باور
پدر آن جهیزیه خواهر
تلاش برای آینده ای بارور
پدر آن حرف خور دل شکسته
بعد سی سال زحمت،تازه بازنشسته
پیش خدا،خودش و می دونه شرمنده
با اینکه جنگید،تا آخرش مثل یک رزمنده
بشنو حرفای یک پسر با پدرش را
که بی پدری درآورده حتی پدرش را
بابا اومدم از مدرسه،دیدم خونه نیستی
منتظر موندم،بیای بگی،پسرم باز درساتو بیستی
نیومدی،خبر اومد،مامور باباتو دستبند زده برده
دسخوش علی آقا مال مردم و خورده
گفتن هی دوره نامردیه
بی پولی هم عجب دردیه
بابایی نبودی،ببینی،خرد شدم،شکستم
رو زمین اومدم،روی دو تا زانوهام نشستم
مردمی که خوبی ازشون نکردی دریغ
حالا رفتار میکنن،باهامون مثل یه غریب
میگن آزاد نشد بابای کلاهبردارت
همون رفقای سرهنگ و سرتیپ و سردارت
پدر رفتی،چراغ خونه شده خاموش
فامیلا هم ما را کردن فراموش
تو این روزای سخت نشدن باهامون هم دوش
کسی جز خدا نکرد،به درد و دلامون گوش
بابایی،همیشه به اینکه پدرمون بودی بالیدیم
چه شب ها که با شکم گشنه خوابیدیم
خوردیم از نون خشک هایی که میزدیم به آب
اما هرگز نکردیم هوس پلوکباب
پدر نیستی،درد تو این خونه کرده ریشه
آبجی کوچولو هنوزم خون دماغ میشه
آبجی هی تو رو میکنه بهونه
دعا برای آزادیت شده زمزمه هر روضه خونه
آبجی کوچولو بی گناه
بعد خدا هست بی پناه
دیگه شیطونی نمی کنه،شده سر به راه
چشم به در مونده،میگه بابا نمیاد چرا؟
هنوزم دوست داره خیلی زیاد
شبا غذا نمی خوره،منتظره باباش بیاد
نمی شینه،پای فیتیله و خاله شادونه
آبجی کوچولو،همون گل فروش سر چهارراه و دور میدونه
داداشی هم درس وبیخیال شده
کسب و کارش فروش سیگار شده
مامانی بیچاره نشد همسر پادشاه
تو اوج فقر بودیم تن نداد به فحشا
برای اینکه طلبکارات بودن آدمای ناخلفی
مامانی مجبور شد،بفروشه کلیه ا منفی(-o)
منم همه شعرامو فروختم،تازه شده یکی از بدهیات
این یکی و نگه میدارم،مثل همه اون عیدیات
هرگز نرفتم دنبال خلاف و نشدم کیف قاپ حرفه ای
فقط بخاطر عشقم،پوشیدم پیراهن سرمه ای
تو مدرسه هرکی از باباش می داد یه پوزی
ما نداشتیم،کسی رو که برامون بکنه دلسوزی
خودمون رفتیم،دنبال کسب و کار و روزی
مامانی بزرگمون کرد،با پول خیاطی و گلدوزی
بابا نبودی،بی بزرگتر رفتیم برای خواستگاری
باباش نگفت،کار نداری،بیکاری
گفت:خوش حال شدم از ملاقاتتون
نمی خوام،تلخ کنم،بر شما اوقاتتون
میگم روک و راست و با صداقت
برای داشتن دختر ما نداری لیاقت
ممنون،زیاد بخاطر دختر ما خوردی چاقو
ولی من دختر نمیدم،به آدم بی پدر یابو
رو به مادرم گفت، نمیشم به این وصلت راضی
به پسرت بگو،دست برداره از این بچه بازی
پدرش گفت:چطور میخوای دختر ما رو بکنی خوش بخت و خندون
وقتی هستی،پسر پدری که افتاده گوشه زندون
گفت:لطفا دست از سر دختر ما بردار
وگرنه پلیس و میکنم،خبردار
گفت:بیرون بیا از فکر دخترم سوگند
وگرنه کاری میکنم،با بابات بشی هم بند
منم گفتم:حتی باشم توی زندان و زنجیر و بند
باز میگم،به سوگند،سوگند که فقط سوگند
خواهرش گفت:دوست داشتنت معقولی نیست
اصلا رفتارت معمولی نیست
گفت:مثل فیلما میمونه حرفات
غافل از اینکه از قلبم میاد کلمات
مادرش گفت:چند وقته دختر منو میپای؟
ای مزاحم،از کی دختر منو میخوای؟
گفتم:آنگاه که مقنعه آورد جلوی دهانش برای خنده
مرا بی درنگ،به درگاهش کرد بنده
مادرش گفت:وقتی جنس گیتی ات هست از کاه
دم نزن،از دلی روشن همچون ماه
گفت:بهت دختر نمیدیم هرگز
منم رفتم،نشستم پای فیلم سام و نرگس
از بس گوش دادم به آهنگای مجیدخراطها
گرفتم فاز خودکشی و رفتم به لبه ی پرتگاه
خلاصه با حرفاشون باز شد گوشای کرم
رنجید دلم،به درد اومد سرم
نزاشتم تو دلم بمونه حرفم
زبون باز کردم،بخاطر شرفم
گفتم:آقا حرفای شما رو من از برم
باکی نیست،وقتی خدا هست سرورم
گفتم:حرف نزن وقتی نچشیدی جرعه ای از دردم
بابا منم واسه خودم یه پا مردم
پدرش گفت:شب و روزت و میکنم کابوس
برو بیرون از خونه ام،تا نشنیدی فحش ناموس
گفتم:گناه پدرمو پای من ننویس
پدرم مرد بود،نه که مثل تو ابلیس
این چنین گفتم به اون مرد حیف نون
که تشریف میبریم از خونتون بیرون
بابا نبودی،ببینی،گونه های مادر تر شد
در شبی که خیلی دیر سحر شد
اینه درد و دلای یه جوونه در به در
قبول کن ازم بجای کادوی روز پدر
یادش بخیر،از سر صبح که کارت را میکردی آغاز
استراحتت بود گوشه ای سجاده پهن و می خواندی نماز
اما افتادی،با چک های برگشتی گوشه زندون
مامانی بزرگمون کرد،با چنگ و دندون
گفتم:النگوهات چی شده مامانی؟؟؟
گفت:شده امضای حکم آزادی بابایی!!!
#امیرحامدی
شهریورماه93
#روزپدرمبارک
اثر ارزشمندی خلق کرده اید
احسنت