دوشنبه ۳ دی
تو ای خزان من شعری از محمد رضا دیندار
از دفتر ... نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۶ ۱۳:۱۵ شماره ثبت ۶۳۳۶۴
بازدید : ۳۴۱ | نظرات : ۳
|
دفاتر شعر محمد رضا دیندار
آخرین اشعار ناب محمد رضا دیندار
|
غم من سر کشید از تن وُ تن هیچ مگفت
به تو سوگند که من از تو غم انگیز ترم
تو زدی ساز و بگفتی که برقصان و برقص
جان عشق هیچ مگو کز دو تمنا به درم
غربتی هست میان من و سنگی که تویی
دل من زهر چشید از تو ولی هیچ نگفت
جنگ بین من و تو یک طرفه ست ، شکن نکن
جان من در تب تو سوخت ولی هیچ مگفت
جنگ بین من و تو یک طرفه ست شک نکن !
من چه دارم بجز عشقی که صرفِ تو شده؟
تو که چشمی وُ لبی ، قافله ای ، سالاری
من ندارم سپری وقتی که حرفِ تو شده
پیش چشمان تو جان دادم وُ جان دادم وُ جان
چشم تو همچو خدایی ست که در روح من است
من شدم کافر و مومن به دو چشمی که تو راست
چشمی که اهرمن است ، هم به بلا نوح من است
ای هوا و هوس قلب شکست خوردهی من
به چه سوگند خورَم من که تو باور کنی؟
که نباشی! منِ من از خودِ خود پیرترم
به چه سوگند دهم چشم مرا تر نکنی؟
تو هوایت همه عشق است،تویی فصل خزان
تو که آرامش این قلب پر آشوب منی
من که فرزند همین فصل خزانت هستم
میشود پس نکشی ؟ دل بدهی ؟ جا نزنی ؟
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
چهار پاره زیبا و دلنشین بود