مادرا
تو تنها گلواژه ای هستی که نبض غزل من با تو می زند
و قلب شعرم به یاد تو می تپد
هر وقت نام تو بر زبانم برده می شود
قداست قرآن را احساس می کنم
آهنگ شعر من از نگاه توست
چشمانت را ببندی
شعر من به چاه بی وزنی سقوط می کند
مادرا
برترین آموزگار و استاد من تو هستی
چون وقتی که جرم عاطفی نگاهت
بر حجم هندسی چشم من افتاد
مفهوم چگالی عشق را فهمیدم
و با اصطکاک لب های تو بر گونه های من
حس حقیقی دوست داشتن به من القا شد
توزیع دو جمله ای محبت بعلاوه عاطفه را
تو به من آموختی
مادرا
قصر بیان و ضعف زبان من
شایان تقدیر و توصیف تو نیست
پس من چگونه کمیت احساسم را
نسبت به تو بیان می کنم
جز این که به جبر و ریاضیات متوسل شوم
وآن را معکوس اپسیلونی دانم
که چندین و چند بار
به توان عدد آووگادرو رسیده باشد
به راستی که حد دوست داشتن من نسبت به تو
به سمت بی نهایت میل کرده است
تو را کدامین معلم چنین هنر آموخت
که شاگرد زمان
از صبح ازل تا شام ابد
به تحمید و تحسین تو می پردازد
و مترنم این ذکر می باشد
درود بر مکتبی که در آن
مشق مادری آموختی
برترین آموزگار و استاد من تو هستی
چون وقتی که جرم عاطفی نگاهت
بر حجم هندسی چشم من افتاد
مفهوم چگالی عشق را فهمیدم..................................